سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از اعضای شورای مرکزی موسسه مهرخزر

سخنرانی آیت الله هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از اعضای شورای مرکزی موسسه مهرخزر

  • ساختمان قدس
  • شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدالله و السلام علی رسول الله و آله.
 باز هم خوش‌آمد می‌گویم. من خیلی خوشحال می‌شوم وقتی که می‌بینیم جوانها با انگیزه‌های ذاتی از درون خودشان به فکر خدمتی می‌افتند و بدون چشمداشتی برای شخص خودشان، دنبال چیزهایی که خودشان می‌فهمند و راه اصلاحی که تشخیص می‌دهند، می‌روند. خود این یک پیروزی است.
من با شما سابقه همکاری ندارم، ولی می‌دانم از این نوع کارها همیشه منشاء تحرکات واقعی است. قاعدتاً هم این مخصوص گیلان، رشت و ... نیست. این تفکر وقتی که در شما پیدا می‌شود، قاعدتاً جوانهای دیگر هم این نوع تفکر را دارند.
این هم که می‌گویید، دعوت می‌کنید و شرکت می‌کنند و وقت می‌گذارند، یعنی کاری که دستگاهها با امکانات زیاد نمی‌توانند بکنند، به دلیل این است که این طرز تفکر در جامعه و قشر جوان در حال شکل گرفتن است و خواستی است که سرایت می‌کند. اگر همه جا نباشد، بتدریج سرایت می‌کند.
ممکن است گاهی بعضی‌ها فکر کنند و بگویند جوان با دست خالی و با تجربه کم و عدم پشتیبانی‌های بزرگ چه می‌شود و کار آنها به کجا می‌تواند برسد. ما این‌گونه فکر نمی‌کنیم. ما فکر می‌کنیم که جوانها اگر در مسیری که انتخاب شده و خواست جامعه است، حرکت کنند، می‌توانند تحوّل آفرین باشند.
مگر ما چه کردیم؟ آن موقع زمان شاه بود و شما الان در جمهوری اسلامی هستید که تفاوت دارد. ما آن موقع با اصل رژیم شاه مخالف بودیم و کاملاً برخلاف جریان آب شنا می‌کردیم، اما شما در بستر جمهوری اسلامی می‌خواهید برای جمهوری اسلامی ایران و جوانان ایرانی مسلمان خدمت کنید. کار شما خیلی راحت‌تر است.
این‌گونه مزاحمت‌هایی که شما می‌گویید، از نظر من مقداری طبیعی است. یعنی بالاخره جریانی که خیال می‌کند امروز حاکم است، وقتی ببیند کسانی مستقل از او دارند کارهای اجتماعی می‌کنند و مخاطب دارند، توقع و انتظار دارد که شما با مخاطبانتان همراه آنها باشید. وقتی می‌بیند نیستید، طبعاً همین چیزهایی که گفتید، اتفاق می‌افتد. یعنی باید پیش‌بینی کنید که از این اتفاق‌ها می‌افتد. مخصوص آنها هم نیست، شاید اگر جریانهای دیگر هم سرکار بودند، توقعاتی داشتند و می‌گفتند ما سالن و امکانات دولتی می‌دهیم و شما از ما حمایت کنید. شما هم دارید از آنها حمایت می‌کنید. کاری که شما می‌کنید، مثلاً از نخبگان حمایت می‌کنید، نهایتاً به نفع دولت است. اگر مردم را راضی کنید، به نفع دولت است. اینکه دارید کار می‌کنید، به نفع نظام است. شاید به اسم آنها نباشد و به اسم دیگر باشد. ولی در نهایت نتیجه آن را مردم می‌بینند.
همین مثالی که می‌زنید، یک نخبه را به خاطر موی سرش با اراذل و اوباش در یک زندان انداختند، وقتی خبرش به بیرون می‌رسد، کلی ناراحتی درست می‌کند. به هرجا می‌رسد، تنفر ایجاد می‌کند. چه کسی می‌پسندد یک جوان نخبه را با یک لات در زندان بفرستند؟ هیچ تفکری این را قبول نمی‌کند. وقتی شما از این حمایت می‌کنید و جلوی این ظلم را می‌گیرید، جای خود را باز می‌کنید.
گفتم وقتی شروع کردیم، جوان بودیم. ممکن است سن ما کمی از شما بیشتر بود، ولی بهرحال دستمان خالی بود، طلبه بودیم و کارها را از صفر شروع کرده بودیم. کم کم کار به اینجا رسید که همه حوزه آمدند. امام به عنوان مرجع تقلید جلو افتادند و همه دنبال ما آمدند و این تحول عظیم در کشور بوجود آمد.
معمولاً جوان‌ها پر انرژی هستند، بخصوص اگر آموزش را هم در بین خودشان تبادل کنند و تجربه خود را زیاد کنند و آزادانه و در عین حال سالم حرکت کنند، آلودگی پیدا نکنند و حرکت آنها به باندبازی و اینها منجر نشود، جای خودشان را باز می‌کنند.
فرض می‌کنم به آن‌قدری که خودتان می‌خواهید، نرسید که البته می‌رسید، شاید هم بیشتر برسید. اما بالاخره به عنوان یک انسان مسئول تشخیص دادید و به دنبال تشخیص خود وقت گذاشتید و دلسوزی و هزینه کردید. هم نزد خداوند شرمنده نیستید، بالاخره توکل برخدا کنید و خداوند کمک‌تان می‌کند وهم وظیفه‌تان را انجام دادید و در مقابل کشور خودتان سرفرازید. وقتی درست کار کنید، در برابر مردم هم سرفراز می‌شوید.
خسته نشوید. کار خوب کردن نباید خستگی داشته باشد. چون به هرجا که برسید، توفیق است. اگر توانستید پله بعدی را هم به جلو بروید، امیدوارکننده است، ولی وقتی پنج یا چهار پله را بالا رفتید، خود تفوّق است و رسیدن نزدیک‌تر به خداست.
مگر به خداوند چگونه باید نزدیک شویم؟ راه خداوند همین است. تعبیری که از حضرت اباعبدالله(ع) درباره حقیقت زندگی نقل می‌کنند، این است که «انما الحیاه عقیده و الجهاد یعنی تبلور حیات و زندگی در اعتقاد و تلاش انسان است. اگر چیزی را با عقیده تشخیص دادید، حرکت کنید. کارهایی که انجام می‌دهید، براساس عقیده‌تان است برای کسی که انجام نمی‌دهید. یعنی فکر می‌کنید کار درستی است و دارید برای این تلاش می‌کنید. این زندگی است و آن هم از نوعی که اباعبدالله می‌پسندد. جهادی هم که در آنجا هست، جهاد با شمشیر و تفنگ نیست. جهاد یعنی تلاش و کوشش همراه با رنج، انسانهایی که فکری پیدا می‌کنند و برای فکر خود تلاش می‌کنند و حاضرند تا جایی که می‌توانند هزینه کنند و جان، مال، وقت، زبان و آبرویشان را صرف می‌کنند و در همان مسیر هستند.
توقع نداشته باشید که جریان‌های متضادی که الان در کشور هست و شما همه آنها را می‌شناسید، بتوانند از شما راضی باشند. ولی چون شما دارید مستقل حرکت می‌کنید و نمی‌خواهید وابسته به جایی باشید، فکر می‌کنم همین کافی است که کم کم انصاف شما را بهتر تشخیص بدهند. یعنی ببینند شما تجربه عملی دارید و وارد کارهای خودخواهی و باند بازیها نشدید و هدف مقدسی دارید و می‌خواهید از جوان و فرهنگ کشور دفاع کنید و راه تعالی جوانها را پیدا کنید. همه چیزهایی که نمونه‌هایش را در اینجا گفتید، مقدس است. به هرحال اولاً قبل از ما و بهتر از ما خداوند از شما پشتیبانی می‌کند که بیشتر به خدا متکی باشید. جامعه هم آن جایی که شما را می‌شناسند و در فضایی که هستید، همان دانش‌آموز و شخصیت‌هایی که آنجا هستند، پشتیبانی می‌کنند. ما هم پشتیبانی خواهیم کرد.
عرض می‌کنم که راهتان راه درستی است و تا موقعی که برای خداوند و برای اجرای عقاید سودمند خودتان در صحنه باشید، مطمئن باشید که بی‌اجر و بی‌پاداش نیستید. بخشی از اجرها را در اینجا می‌گیرید و بخشی را هم خداوند ذخیره می‌کند و در نامه عملتان و در مواقعی که نیاز دارید، پیدا می‌شود. سلام مرا هم به همکارانتان برسانید. ما هم سعی می‌کنیم به هرنحوی کمک کنیم. به دوستانی هم که می‌شناسیم می‌گوییم مواظب باشند. خیلی خوش آمدید.
و السّلام علیکم و رحمه الله