سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در مراسم بزرگداشت شهدای هفتم تیر پیرامون شهادت موهبت الهی و جهاد در اسلام

سخنرانی آقای هاشمی در مراسم بزرگداشت شهدای هفتم تیر پیرامون شهادت موهبت الهی و جهاد در اسلام

  • سه شنبه ۷ تیر ۱۳۶۲

سخنرانی در مراسم بزرگداشت شهدای هفتم تیر

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«

 از حضور خواهران و برادران در مقابل مجلس شورای اسلامی برای تسلیت گفتن به نمایندگانشان، در این هوای گرم وروی آسفالتهای خیابان، هم شرمنده‏ایم و هم سپاسگزار، و چون ارزش این اجتماعات را به کرات آزموده‏ایم، به خودمان جرأت می‏دهیم که باز شما را دعوت کنیم و زحمت بدهیم؛ چون، تداوم کار انقلاب با همین اجتماعات و با این احساسات و با این ابراز محبتهاست، که دشمنان را مأیوس و دوستان را خوشحال می‏کند.[t1]

 چیزی که از مجموع آیات فراوان و روایات زیاد و سیره انبیاء الهی و اولیاء و خوبان تاریخ روشن می‏شود این است که در اسلام و ادیان آسمانی، آنهایی که داعیه حکومت و اداره اجتماع را داشته‏اند، چیزی به نام شهادت در سرنوشت انسان گذاشته شده و خداوند این را در سنن آفرینش جهان و اداره جهان آورده و برای تکامل انسانها، احقاق حق، شکست ظلم و مبارزه با نابسامانی‏ها وسیله و راهی است که به عنوان احدی‏الحسنین و نه به عنوان هدف در پیش انسانها گذاشته شده است.

 و فرازهای بسیار معتبر و مهم و پرارزش تاریخ انسانیت را همین فداکاریها و ایثارها و شهادتها و خونهای به ناحق ریخته شده انسانهای شریف تاریخ تشکیل می‏دهد.

 قرآن و سوره آل عمران حدود شصت آیه در رابطه با جنگ احد و بدر، آیات بسیار روشن و گویا برای این مطلب آورده که من به جوانان مخصوصاً آنهایی که رو به جبهه‏ها دارند توصیه می‏کنم، این آیات را مطالعه کنند و بخوانند و حفظ کنند. و برای این شهادت آثار و ارزشهای بسیار فراوانی را در همین چند آیه می‏بینید.

 شهادت به عنوان یک هدف منحصر در زندگی انسان مطرح نشده است. آنچه که معلوم است، جهاد است و جهاد دو طرف دارد: یا پیروزی است و یا شهادت و هر دوی آن مطلوب است، قبل از جهاد هم مسأله احقاق حق و رسیدن به خدا و هدف‏گیری صحیح مطرح است.

 یعنی اگر بخواهیم این بحث را تنظیم کنیم، باید این جوری بگوییم که در درجه اول به عنوان یک اصل از انسانها در ادیانی آسمانی خواسته‏اند که به طرف خدا حرکت کنند و هر چه [را] که سدّ راه خدا و مانع تکامل است، با تلاش بردارند، که این تلاش را ما به عنوان جهاد مطرح می‏کنیم و در قرآن عنوان دیگری به آن داده نشده، قتال فی‏سبیل اللّه است، که در راه خدا بجنگد، همه تلاشها در راه خداست و عنوان خاص آن، جهاد و قتال و جنگ در راه خداست و اسلحه و خونریزی و یا خون دادن.

 پس این حرکت ادامه مطلوب برای ما با هدف رسیدن به حق و حقیقت و جلوگیری از مخالفتها و مزاحمتهای شیاطین و مستکبرین که سدّ راه خدا هستند، می‏باشد.

 جهاد هم دو جنبه دارد: انسان که وارد جهاد می‏شود، هدفش شهادت نیست و وقتی که ما به کسی شهادت طلب می‏گوییم، قبل از شهادت خواهی، آرمان خواهی و هدفگیری به طرف حق است، یک انسان که آموزش می‏بیند و به جهاد و به میدان می‏رود و می‏جنگد، برای این نمی‏رود که کشته شود؛ برای این می‏رود که دین خدا را عزیز کند، دشمن خدا را ذلیل کند و راه را برای مردم هموار کند و یقین [دشمنان] راه خدا را از سر راه بردارد.

 اینجا ادیان الهی یک مکتب دارند که غیر از ادیان الهی نمی‏توانند داشته باشند. ممکن است جهاد در مکتب الحاد هم باشد، ممکن است مستکبران برای خودشان جهاد داشته باشند، ممکن است ناسیونالیستها و کسانی که در محدوده ملی‏گرایی تلاش می‏کنند هم جهاد داشته باشند، اما جهاد آنها به اینجا که می‏رسد با جهاد مکتب انبیاء تفاوت می‏کند. اینجا انبیاء یک دو راهی در برابر انسان ترسیم می‏کنند که راه سوم ندارد و هر دو به سعادت منتهی می‏شود، اما استکبار و مکاتب الحادی و سایر جریانهایی که می‏خواهند جهاد کنند، اینجا یک راه دارند و آن پیروزی است و اگر شکست بخورند، چیزی برای افراد شکست خورده‏شان نمی‏توانند ارائه بدهند.

 بله، ممکن است مثلاً، یک مجسمه بسازند و در میدانها بگذارند و یا به اسم یک سرباز گمنام و در تاریخ از آنها اسم ببرند و اسم و عکس آنها را در تاریخ بیاورند و در روزنامه بنویسند و مجسمه آنها را در موزه‏ها قرار دهند و تاریخ‏سازی برای آنها کنند. امّا مکاتیب انبیاء چنین نیست. آنها برای هر دو بخشش برنامه دارند و روی واقعیت تکیه کرده‏اند و قرآن می‏گوید که ما برای کسانی که وارد مبارزه با باطل و تلاش برای احقاق حق می‏شوند، دو راه قرار داده‏ایم که هر دو آنها خوب است: جهادگر یا شهید می‏شود و یا پیروز و یا در هر حال، اگر پیروزی هم به دست نیاورد و شهید هم نشود، وظیفه‏اش را انجام داده، هر سه محور برای انسان جهادگر ارزش‏آفرین و معادساز است.

 انسانی که وظیفه‏اش را انجام داده، به حساب مقاتل و رزمنده در راه خدا در پیش خداوند منصوب می‏شود و مقام خاص خودش را دارد. انسانی هم که پیروزی به دست آورده، وظیفه‏اش را انجام داده و به قیمت احقاق حق و شکست باطل و راه باز کردن برای آیندگان، در باقیات صالحات و ثواب اعمال دیگران شریک می‏شود واگر این راهش را ادامه بدهد و حالت خود را حفظ کند، هر وقت که بمیرد، بدون شک به ملاقات با خدا می‏رود و ارزش جهادگر را در پیش خداوند دارد.

 در این بخش اگر انسان شهید شد - که ما امروز می‏خواهیم بیشتر روی این تکیه کنیم - این در قرآن برای خود شهید و برای وابستگان شهید و برای جریانی که این شهید را تقدیم کرده است، چیزهای فراوانی را معرفی می‏کند و به نظر می‏رسد که در سنت آفرینش الهی چنین چیزی خواسته شده است و خداوند می‏تواند بدون زحمت و بدون جنگ و بدون جهاد و شهادت ما دین خودش را پیروز کند، اما چنین چیزی خواسته نشده و اگر خدا می‏خواست، همه مردم خوب می‏شدند. ملائکه همه خوب هستند و آنها بخشی از مخلوقات خدا هستند، هیچ معنی نداشت که شیاطین هم خوب بشوند و عالم فرشتگان را داشته باشند.

 امّا آن جوری نیست، عالم انسانی یک عالم دیگری است و یک بخش از آفرینش است که اینجا از انسان خواسته شده است این جوری و با اختیار به میدان برود و خوبی به آن انتخاب باشد.

 برای این جریان، شیطانها و انسانها و فرشتگان در هم آمیخته‏اند و نیروهای الهی و فرشتگان و انسانهای مجاهد، سردمداران این حرکت الهی به طرف حقیت‏اند و لذا قرآن روی اینها مهمترین حساب را باز کرده است.

 در همین آیات سوره احد می‏فرماید: »وَ تِلکَ الایامُ نُداوِلُها بالنّاس وَ یَعلَمُ اللَّهُ الَّذین آمنوا واتَّخذوا مِنْکُمْ شُهَداء واللَّه یُحِبُّ الصَّابرین«

 برای این که مردم بتوانند این واقعیت را بپذیرند، می‏فرماید که تاریخ را نگاه کنید، درس تاریخ در سراسر تاریخ همه جریانها وجود دارد: شکستها و پیروزیها هست، شهادتها و کشتن‏ها و امید گرفتنها هست و این در بین مردم هم می‏شود.

 خداوند می‏خواهد از میان شما، شهدایی بگیرد، خدا این را خواسته است شهید یعنی چه؟ البتّه بعضی از مفسرین می‏گویند که: شهدا و این کشته شدگان در راه خدا اینجا نیست، بلکه انسانهای شاهد است، اما بسیاری از مفسرین می‏گویند که نه متصور از این شهدا، همین شهید است.

 یعنی خداوند خواسته و در سنّت آفرینش گذاشته که از میان انسانها افرادی را در میدان جنگ و در مسیر حرکت حق شهید ببیند. البته، اگر این آیه هم منظور نباشد، آیات دیگر این را تأیید می‏کند که همین است که خداوند می‏خواهد که از مردم شهیدی بگیرد و شهید به این معناست.

 شهادت را قرآن به عنوان احدی‏الحسنین که مایه بقای حق و تداوم فضیلت و تأمین و تضمین حرکتهای اساس انسانیت است، معرّفی می‏کند و بعد هم می‏فرماید: »وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالمین«

 اگر شما کشته شدید، خیال نکنید که خداوند چون علاقه به این ظلمه دارد، شما را دم تیغ آنها داده است.

 اگر با این برداشت به سراغ زندگی برویم، مسائل برایمان خیلی حل است. خانواده‏هایی که شهید داده‏اند، خیلی آسان می‏توانند منطقاً وضع را بپذیرند، عزیز و فرزند و یا بستگان دیگرشان با شهادت طبق اسناد قطعی زنده‏اند و زندگی بهتر از خود آنها دارند.

 زندگی ما محدود است، الان اینجا که هستیم، همین محدوده را دایم می‏بینیم. اما شهدایی که ما دادیم، از جمله شهدای هفت‏تیر و شهدای مجلس ما، آن 27 نفری که از میان ما رفتند، همین حالا طبق اسناد قطعی در همین فضا حضور دارند که خیلی چیزها را دارند می‏بینند و ما آنها را نمی‏بینیم و مسلّط بر اوضاع جهان هستند. قرآن نهی کرده که ما اسم اینها را مرده بگذاریم؛ یعنی ما حق نداریم.

 یک جا می‏گوید که نگویید اینها مرده‏اند و یک جا یک قدمی بالاتر می‏گذارند، یعنی ما حق نداریم. یک جا می‏گوید که نگویید اینها مرده‏اند و یک جا یک قدمی بالاتر می‏گذارد و می‏فرماید: در خیالتان هم چنین چیزی خطور نکند و به خیالتان هم اجازه ندهید عبور کند که اینها مرده‏اند.

 در حسابتان هم نگنجد که کسانی که در راه خدا مرده‏اند، کشته شده‏اند، اینها مرده‏اند، بلکه مرده نیستند و تعبیر بعد آن هم این است که: »أحْیاءٌ عند ربَّهم یُرْزَقون« ؛ زنده‏اند و پیش خداوند رزق و روزی دارند و ما نمی‏توانیم این را از خدا بگیریم. در آیه بعد می‏فرماید که: »وَ یَسْتَبْشروُنَ بالَّذینَ لَمْ یَلحَقوا بهم ... و لا خوف علیهم و لا هُمْ یَحْزَنوُنْ«

 یعنی شهداء یک ارتباطی با بازماندگان دارند. این نوع ارتباط را من نمی‏دانم چیست.

 آیا ارتباط اطلاعاتی دارند؟ ارتباط مدیریت دارد و یا از این جا اخبار خوب را می‏گیرند و یا اینکه افکار خوب را به آنها منتقل می‏کنند و اینها می‏تواند باشد.

 اینها نسبت به بازماندگانشان نسبت به همه، دنبال آن هستند و در رابطه با اینها مستبشر هستند. یعنی چه؟ بشارت‏گیر و بشارت‏خواه، هر دوی اینها را گفته‏اند، بعضی از مفسرین می‏گویند، اخبار خوب بازماندهها در دنیا به آنها می‏رسد که آنها در بهشت نگران نباشد. همیشه قسمتهای خوب دنیا و موفقیتها را می‏فهمند.

 بعضی از مفسرین می‏گویند که نه، منظور این است که خداوند همیشه می‏خواهد که نسبت به گذشته و بازمانده‏ها و نسبت به آزمایشی که آنها برایش شهید شده‏اند، خبرهای خوش بشنوند و دعا کنند، یا به اینها بشارت می‏دهند.

 می‏گویند: بدانید، ما که رفتیم، کاملاً خیالمان راحت شده است. حرف آنها این است که قرآن می‏فرماید که نه غصه دارند و نه ترس، آدم از چه چیزی می‏ترسد و از چه چیزی غصه می‏خورد.

 به ذهن خودتان مراجعه کنید، متوجه می‏شوید که غصه آدم نسبت به گذشته [است]؛ یعنی: یک چیزهای اتفاق افتاده و آدم غصه می‏خورد که چرا این جوری شد؟ چرا شکست خوردیم و چرا این جور پیش رفتیم؟

 ترس آدم نسبت به آینده؛ یعنی آدم می‏ترسد که در آینده یک حادثه‏ایی پیش بیاید که بد باشد.

 قرآن می‏فرماید: شهدای شما نه از گذشتگانند و نه نسبت به آینده ترس و وحشتی دارند و این خیلی مقام بزرگی است؛ یعنی آدم در یک سطحی قرار می‏گیرد که هر چه که به گذشته نگاه می‏کند، خوبی و رضای او را می‏بیند و هر چه که به آینده نگاه می‏کند، امید و نشاط و خوبی می‏بیند.

 نه ترس دارد که مقام او را فرا بگیرد و نه ترس دارد که دین خدا شکست بخورد و نه ترس دارد که کفار به جای خوبی برسند، هیچ چیزی ذهن اینها را نمی‏تواند آزار بدهد. جمع‏بندی گذشته را هم که می‏کند، از گذشته خودش این قدر راضی است که هیچ گونه ترس و غصه و اندوهی ندارد.

 خوب! پس شهید به بهشت رفته است که ما در این جا چه غصه‏ای داریم؟

 اگر این منطق در دست انسان باشد و ایمان هم داشته باشد، گاهی [ممکن است] که اینها را بگوییم و ایمان نداشته باشیم، اینها اثری ندارد. اما کسی که به این حرف ایمان دارد و این حرف را قبول دارد، چقدر این حالت برای انسان زیباست.

 اگر آدم با این منطق به میدان جنگ نرود، ممکن است فرار کند! همواره جامعه ما اگر در این چهار و پنج سال این قدر از خودش حماسه آفرید و این قدر عظیمت نشان داده و این قدر پیروزی آفریده و این قدر دشمنان را خسته کرد، فقط به خاطر این است که بخشی از افراد جامعه این منطق را قبول دارند.

 آنهایی که این منطق را قبول دارند، به جلو افتاده‏اند و این جور دارند جامعه را به طرف حق و حقیقت می‏کشند و مشکلات را تحمل می‏کنند و هر روز محکمتر می‏شوند.

 [تعبیر] دیگر قرآن این است که شهدا از آنچه که از فضل خدا به دست آورده‏اند، خوشحال هستند، که این فضل خدا علاوه بر ثواب دریافتی خودشان است. آن چیزی که از خدا گرفته‏اند، اینها را خوشحال کرده است.

 اینها، شهدای ما، به این مرحله از حق‏الیقین می‏رسند. ما هم باید اگر به حق الیقین نرسیدیم این مسائل در حد منطق برایمان ملموس باشد.

 می‏بینید، که حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) می‏خواستند که از کربلا و قتلگاه عبور کنند، از فرمایشات اعلای حضرت زینب(س) این است که وقتی که ابن‏سعد دستور دارد اینها را از کربلا عبور بدهند و از قتلگاه ببرند، زینب(س) به عنوان مدیر قافله مواظب بچه‏ها و مریضها بود.

 یک دفعه متوجه شد و دید که بچه‏ها مثل برگ خزان روی این کشته‏ها ریختند و هر کس یک قطعه گوشت کوبیده شده را گرفته و برای آن گریه می‏کند و زینب(س) هم باید از همه اینها مواظبت کند.

 یک وقت توجه او جلب شد که حضرت سجاد(ع) پای مقدسش را زیر شتر بسته بود؛ چون مریض بود و نمی‏توانست پایین بیاید. حضرت نگاهی کرد و دید که حالش خیلی متزلزل است. امام سجاد از بالای شتر نگاه می‏کرد و می‏دیدند که بچه‏های پیغمبر(ص) این جور در این قتلگاه گریه می‏کنند و دشمنان خدا این جور ایستاده‏اند و این بچه‏ها را اذیت می‏کنند و گاهی می‏خندند و گاهی مسخره می‏کنند، حضرت سجاد(ع) حال بدی پیدا کرده بود.

 زینب(س) این عقیله عظیمه کبری جلوی حضرت سجاد(ع) آمد و گفت: پسر برادرم چرا شما این جور حالت بد شده است، تو که داری از ناراحتی جان می‏دهی؟! حضرت سجاد(ع) فرمود: عمه! چطور ناراحت نباشم، اینها بچه‏های پیغمبرند. اینها خاندان و اهل بیت پیغمبرند و این قطعه بدنهای پاره‏پاره شده مال اولاد پیغمبر(ص) است و اولیاءاللّه‏اند و اینها دشمنان خدایند که این جور دارند بر کشته‏ها می‏خندند.

 بعد، حضرت زینب(س) شروع می‏کند و حضرت سجاد(ع) تسلیت می‏دهد و می‏فرماید: عزیز من! نور چشم پیغمبر(ص) و نور چشم برادرم! غصه و اندوه نخور. این خونها به حق ریخته شده، این جوری نمی‏ماند، این خونها می‏جوشد ودنیا را می‏گیرد. این جسدهای قطعه قطعه شده، روی زمین نمی‏ماند، اینها را دفن می‏کنند، اینها مزار می‏شود، اینجا مردم دنیا جمع می‏شوند و حق را ترویج می‏کنند، اینجا محبت و مرکز انتشار حق می‏شود و شروع می‏کنند حضرت را دلداری دادن و امام سجاد به حال می‏آید.

 آن دید را ببینید، یعنی همین که آثار شهادت را قبول کرده و پذیرفته و ایمان پیدا کرده، این جور محکم با قضایا برخورد می‏کند. همین زینب(س) وقتی که به مجلس پذیرایی می‏آید و یزید آن زرق و برق را درست می‏کند تا اینکه فتح خود را به رخ دیگران بکشد و به این فخر کند، حضرت زینب(س) وقتی که با یزید حرف می‏زند، می‏فرماید: که یزید خیال می‏کنی که چه کار کردی؟ تو ریشه‏های خود را از زمین کندی! تو خیال می‏کنی که با این کارت قرآن را از بیخ کندی؟! خیال می‏کنی که اسلام را شکستی؟! خیال می‏کنی که اهل بیت را کشتی خودت را خرد کردی!

 این دید حضرت زینب(س) است. ما در حادثه شهدای هفتم تیر با شهدای جبهه‏ها و سایر شهدا که در این زمان، از دست دادیم، از انقلاب تا امروز دلهامان به همین خوش است، ما به راهمان ادامه می‏دهیم و شما خانوادههای شهدای عزیزی که بهترین موجودی خودتان را در راه خدا داده‏اید، به این دلتان خوش باشید. با خون شهدای شماست که ما امروز زنده‏ایم، با خون شهدای شماست که امروز دشمنان شما از اسلام شما وحشت دارند.

 از خون شهدای شماست که امروز اسلام در دنیا عزت و احترام دارد و امروز تمام استکبار جهانی از حرکت شما در دنیا وحشت دارند. اینها را ما نمی‏توانستیم با حرف درست کنیم.

 خدایا همه رزمندگان را پیروز بگردان و خانواده شهدا را حفظ بفرما!

 ان‏شاءاللّه که بتوانیم در سایه شما و شهدای شما به اهداف انقلاب برسیم، و همه شما را به خداوند می‏سپارم.

    والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته