سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع کشاورزان نمونه پیرامون جایگاه کشاورزان در انقلاب اسلامی و وظایف کشاورزان

سخنرانی آقای هاشمی در جمع کشاورزان نمونه پیرامون جایگاه کشاورزان در انقلاب اسلامی و وظایف کشاورزان

  • یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳

 سخنرانی در جمع کشاورزان نمونه

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 جلسه قبل، من بین خانواده‏های شهدا بودم که از چند نقطه کشور آمده بودند و مطالب لازم را با آنها صحبت کردم. درباره جلسه شما برادران کشاورز نمونه هم مخصوصاً به دلیل اینکه پشتوانه‏های جنگ شما هستید و در حضور برادر عزیزتان که صاحب سه شهید و دو مجروح شدند، نشان می‏دهد که این شهادتها و اداره جبهه با کارهای کشاورزی و تأمین نیازهای کشور، هرگاه به هم آمیخته و بیشتر پایگاهش در روستاها و مردم زحمتکش ماست که صاحب اصلی انقلاب هستند و آینده انقلاب هم اگر به روال اسلامی‏اش محفوظ بماند که ان‏شاءاللَّه هم می‏ماند - مال خود شما است، منتها با یک مقدار صبر و تلاش ان‏شاءاللَّه فرزندان ما بتوانند ثمره واقعی این انقلاب باشند.

 من خودم یک کشاورز زاده و مؤمن زاده هستم و تا سال 1327 که چهارده ساله بودم، توی روستا زندگی کردم و ضمن اینکه مدرسه هم می‏رفتم کار کشاورزی هم می‏کردم. پدرم لباسش روحانی بود اما شغلش کشاورزی بود. کشاورز واقعی هم بود، کمتر از یک دانگ حبه حساب کنیم، از شش حبه شش دانگه، ما دوازده حبه داشتیم. از هر شش دانگ، یک دانگ، خانواده عیالواری هم بود، پنج تا پسر و چهار تا دختر داشت و با آن زندگی می‏کردیم و ما هم کار می‏کردیم. خودم نصف روز به مکتب می‏رفتم و نصف دیگر روز را؛ مثلاً برای آوردن علف موقع محصول تابستان می‏رفتم. ما توی باغ زندگی می‏کردیم، پسته می‏چیدیم، خودمان پیوند زنی می‏کردیم. بسیاری از کارهایی که مال پدر بود، خودم انجام می‏دادم. بعد از این هم که تاریخ ورق خورد، همه ساله، سه ماه هر سال را می‏رفتیم توی همان ده و پیشتاز مردم بودیم که اگر مردم بخواهند کشاورزی کنند، برای تبلیغ و این جور چیزها.

 حالا هم، هنوز مادرم که خیلی پیر است، در همان روستا زندگی می‏کند و با همان زندگی روستایی چند تا گوسفند دارد و توی همان خانه زندگی می‏کند، و به ما هم سالی یک گوسفند یا یک بره می‏دهد از محصول کار خود. ما هم گاهی می‏رفتیم - البته دیگر نمی‏رویم. خانم من کار کشاورزی بلد است، البته آنچه که مربوط به شیوه کشاروزی خودمان می‏شود که در منطقه خودمان هست، می‏داند.

 شاید از لحاظ وضع طبیعی از بدترین جاهای کشور باشد. از لحاظ خاک، کویر است، شور است. شوری آن به حدی است که آقای دکتر زالی با ما آمدند آن زمینها را دیدند. ما زمینهایی که شیرین می‏کنیم آنقدر امکان ندارد که همه زمینها را با هم شیرین کنیم، وسط زمینها را شیرین می‏کنیم و درخت می‏کاریم تا اینها را باز کنیم، خاکها را بیرون ببریم تا شیرین شود. بقیه این طوری است که اگر موقع آبیاری یک بیل از یک خاک شور را، کنار جوی آب بگذاریم برای آبیاری، چند تا درخت را خشک می‏کند. اگر گاهی یک باران شدیدی بزند و اینها را بشوید و ببرد تا پیش درختها، آن درختها را خشک می‏کند. آب همان‏جا شور است؛ یعنی با آب شیرین هم شیرین نمی‏کنیم، با آب شور، شیرین می‏کنیم.

 من حالا می‏دانم که زندگی روستاهای ما به مراتب از زندگی در جاهایی مثل تهران و جاهای دیگر که زندگی می‏کنند، بهتر است و مثلاً من خودم فرض کنم پسر دایی‏های من و قوم و خویشهای ما که آنجا ماندند و کشاورز هستند از همکارشان که حالا آمدند تهران یا کاسب هستند یا اداری هستند هم، زندگیشان بهتر است و هم راحت‏تر زندگی می‏کنند. این جور نیست که من نمی‏دانم که شرایط کشاورزی در همه جای کشور این جور باشد. آنجا با خشکی زمین محصول‏شان، محصول خوبی است این خصوصیت را دارند.

 البته با یک مشکلات که در اصله هاست، ده دوازده سال اصلاً بهره نمی‏دهد تا سه چهار سالگی پیوند می‏زنیم بعدش سه چهار سال طول می‏کشد تا برگ می‏آورد و آن سه چهار سال اول اصلاً چند تا اصله می‏رسد و آن چند تا اصله ده دوازده ساله بهره می‏دهد ولی زمین گران، آب گران، کارگر گران، ما کارگر می‏گوییم از سرکار که آمدند هشت ساعت اداری را هم، هفت ساعت کار می‏کنند، هیچ هم حاضر نیستند کار کنند و کارگرهای بومی به این قیمت هیچ حاضر نیستند کار کنند و با این همه گرانی به این حال می‏گذرانند و خوب هم زندگی را می‏گذرانند و در اینجا سطح زندگی بالاتر است و این جور عمل می‏کنند. در عین حال با کل اطلاعاتی که من از تهران و این جور آدمها دارم، می‏توانم بگویم که بهترین زندگی را همانها دارند. منطقه واقعاً قابل مقایسه نیست، هوای آن جا خوب است، آب شیرین است و دامداری و همه چیز دارد. آنجا ما اصلاً دام نگهداری نمی‏کنیم. ما برگ درخت و ریشه و علف و این جور چیزها جمع می‏کنیم و برای زمستان نگه می‏داریم.

 مناطق خوب ایران مثل؛ لرستان، مناطق آذربایجان، باختران، مازندران، گیلان و بعضی از نقاط خراسان و در طرفهای ما جیرفت و اطراف آن از لحاظ آب و امکانات، این جور چیزها خوب است.

 در جاهایی که امکانات کشاورزی است، اگر کشاورز جدی و واقعی بماند و روی زمین واقعاً کار کند و علاقمند باشد، تحقیقاً کشاورزی می‏تواند از کارهای خوب این مملکت باشد و نکته بسیار مهم آن برای یک کشاورز مسلمان، این حلالی و پاکی غذایی است که می‏خورد. این آقا اشاره کردند و گفتند: یک دلال می‏آید؛ مثلاً یک ماشین می‏فروشد، آن گونه در آمد برای آدم، خوردنش شیرین نیست. شما که از زمین، از خاک و از هوا استفاده می‏کنید و اگر شما نباشید هدر می‏رود؛ همان طوری که در خیلی جاها هدر می‏رود و زمین که سالها خوابید و کویر شد، از بین می‏رود. از اینجا نعمت خدا را در می‏آورید و خودتان می‏خورید و به دیگران هم می‏دهید. آن لحظه که از صحرا بر می‏گردید و می‏نشینید کنار سفره و آن غذایی که می‏خورید با غذایی که یک دلال می‏خورد و سر مردم کلاه گذاشته و برمی‏گردد توی کافه چلو کباب می‏خورد، اصلاً صحیح نیست، این زهر است که می‏خورد و اگر یک ذره وجدان داشته باشد، می‏داند که چه کار دارد می‏کند. دزد هم این کارها را می‏کند، این چیزی نیست، این کار ارزش دارد.

 خدمت برادران آنچه را که عرض کردم و ما با اشاراتی که برادران کردند و چیزهایی که گفتم، خیلی را من قبول دارم، البته من بعضی‏هایش را قبول ندارم. با مقدار اطلاعاتی که دارم، خیلی‏ها را قبول دارم اما این یک کار بسیار طولانی است تا بخواهد بشود، به عنوان مثال؛ همین جاده را که این آقا اشاره فرمودند، اگر فرض کنیم ما جاده‏های روستایی مان را بخواهیم به حدی برسانیم که قابل قبول باشد، برای نقل و انتقالات یک روستا در همه کشور و همه ماشین آلاتی که داریم، ما همه ماشین آلات و همه وسایل را به روستاها ببریم فکر کنم سی، چهل سال وقت لازم داشته باشد تا ما جاده مطلوب داشته باشیم، اگر توسعه ندهیم و بعد کویرها هم اضافه شود، دهها سال رژیم گذشته هیچ توجهی به روستا نکرد، روستاها را این جوری گذاشت و حالا این جاده‏ها باید ساخته شود. البته این هم نبود و اگر هیچ مشکل دیگر هم نبود، ما محاصره اقتصادی هم نشده بودیم و ماشین آلات هم هر چقدر می‏خواستیم می‏توانستیم بخریم و نیز راننده ماشین آشنا به بلدزر آشنا با لودر آشنا با زمین کوب، آشنا با امثال اینها بیاید و امکانات ما، کار دارند و آن هم یک مقدار زمان می‏برد، این طور نیست که جور شود.

 وقتی که ما این مملکت را، این کشور را از دست رژیم شاه گرفتیم، چهار هزار روستا در کل چند هزار روستای ما برق داشتند. اینها همان روستاهایی بودند که مثلاً وکیل و وزیری یا یک کسی توی دهشان بوده که یک مقدار به آن روستا رسیده‏اند یا مثلاً روستاهای پرجمعیتی بودند که مردم خودشان این کار را کردند. بعد از آن، توی این سه چهار پنج سال، الآن حدود دوازده هزار روستا، برق دارند. هشت هزار روستا را در عرض این چهار پنج سال با همه این گرفتاریها، برق دادند. بروید ببینید چه تأثیری این برق دارد. در یک زندگی روستایی اگر برق باشد، مخصوصاً اگر برق کشاورزی، وسایل منطقه‏ای بیاید و بتواند مردم استفاده کنند، در جاهای کوچک می‏توانند با پمپ‏های کوچک و با سرمایه‏گذاریهای کم، آب منتقل کنند و یا آب از زمین در بیاورند و ببرند جاهای کوچک را، آباد کنند، این کار شروع شده و پیشرفت می‏کند. در خود لرستان که الآن من می‏دانم خیلی جاهایش برق دارد و خیلی جاهایش را برق خواهند داد، در آینده خواهیم دید. این کردستان که برادران صحبت کردند و گفتند که جاهای دیگر جهادگرهایمان و بچه‏های دیگر شهر نشینها می‏آیند اینجا زیر بمب، البته من کردستان نبودم، من باختران بودم و منطقه کردستان این طوری است که از میان آنها عبور بکند و برای آنها همان کارهایی که رژیم شاه در زمان آرامش کردستان نکرده بود، اینها انجام می‏دهند و راه این است. البته وزارت کشاورزی، وزارت جهاد باید با عنایت خاص به این مسأله توجه کنند و دنبال این کار را بگیرند و هر چه قابل رفع است، رفع کنند و من عقیده دارم خیلی از آنها قابل رفع است.

 کیفیت وام دادنها باید آن چنان معتدل باشد که وام به دست کشاورزان برسد. بنده هم می‏شناسم، حالا کسانی که در فشار زندگی می‏کنند و مدیر کل باز نشسته شده است، اینجا طبق سندش وام می‏گیرد، البته داریم کسی را که سند دیگری از بانک دارد و می‏تواند این را هم بگیرد، ما حرفی نداریم اگر از روی وام نظارت شده کار کند، حالا کشاورز بتواند وام بگیرد منتها همیشه با سند. الان برای وام کوچک که قباله و سند می‏دهند و ضامن بهر حال ضمانت می‏کند که برگرداند. طوری نباشد که بدون ضامن به آن وام بدهند و چشمشان ممکن است بیفتد که بگویید یک ده هزار تومان هم سوخت شود؛ این ده هزار تومان یکی نیست، در سراسر کشور اگر یک چیزی دیدیم، به کشاورز دیگر نمی‏تواند اصلاً وام دهد، باید این وام برگردد. این یک راه است، البته هنوز قاعدتاً این جور بازیها، است. بعضی از مأموران کم سنگ لای چرخها می‏گذارند آن هم با بانکها، ما خودمان سالها با بانکها سرکار داشتیم و می‏دانیم چه جوری است و بعضیها درست می‏شود.

 مثلاً مسأله قیمت محصولات را باید توجیه کنند، لااقل این حرفی که این برادرمان می‏زدند؛ اینجا سویا و لویبا سفید، اینها را وزارت کشاورزی باید برای مردم توجیه کند. البته قیمت معقول همان قیمت سویا است که دولت تنظیم می‏کند. وقتی که بازار سیاه و این جور چیزها درست می‏شود، دیگر آن هم به نفع هیچ کس نیست؛ یعنی اگر ما آمدیم سویا را هم با لوبیا سفید در نظر گرفتیم و سویا را گران کردیم، مجبور هستیم بعضی از مواد نباتی را گران بخریم و روغن نباتی را گران کنیم. یک لحاظ از کشاورزان می‏گیریم و یک لحاظ دیگر به او می‏دهیم و در اصل شما یا سویا را گران می‏فروشید در مقابلش همه چیز را باید گران بخرید، هر چیز را بی حساب بخواهند گران کنند، در نهایت خود همین مردم ضرر می‏کنند. قیمت برنج را الآن بالا می‏برند، الآن دولت می‏آید و می‏خرد، و به قیمت بالایی هم می‏خرد، دولت برنج معمولی را به قیمت بیست تومان پول می‏دهد. بیست و چند تومان دارد پول می‏دهد، این قابل قبول هم است، ولی همان کشاورز برنجش را نگه می‏دارد و توی بازار سیاه می‏فروشد سی الی چهل تومان، یا یک دلالی است، به هر حال یک شیوه‏ای است که به قیمت دولت نمی‏رسد. دیگر نگرانی روستایی در سایر اجناس است، همان اجناسی که موجب گران شدن کارگر می‏شود. وقتی که کارگر برنج را کیلویی سی الی چهل تومان بخرد، او هم باید مزد بالایی بگیرد، دیگر کارگر هم گران می‏شود، کود هم گران می‏شود و به همه چیز اثر می‏گذارد. دولت وظیفه دارد قیمتها را در یک سطح محدودی که متناسب با کار و سرمایه‏ای که در آن کار می‏شود، حفظ کند و بعضی جنسها که وضع بازار سیاه پیدا می‏کند و بالا می‏زند، آنها نباید یاد بگیرند.

 شما ساکنان در شهر را در نظر نگیرید، در آمد یک کارگر را در نظر بگیرید. وقتی که می‏خواهید یک کارگر کشاورزی را حساب کنید، کارگر شهرها را در نظر بگیرید. یک کارگر شهری که الآن آمده تا در تهران اگر خوب باشد سه چهار هزار تومان کار کند؛ چقدر از آن را کرایه منزل بدهد، چقدر را خرج رفت و آمد کند، زندگی توی تهران چه مشکلاتی برای او دارد. همین کارگر اگر برود توی خانه روستا یا شهر اصلی خود و روزی یکصد تومان یا سه هزار تومان هم بگیرد، خیلی بهتر می‏تواند زندگیش را اداره کند. همه که تهران آمدند، دلال که نمی‏توانند بشوند، حالا یارو آمده تهران و یکی آمد خانه دو میلیون تومانی خرید، دیگری دزدی کرده که خانه خریده اینجا، به هر حال یک کلکی زده است. همانجوری که آسفالت را قدم می‏زند، پول به او نمی‏دهند، بالاخره باید یک بیل بزند یا یک کارگر بنایی شب توی همانجا می‏ماند و همانجا می‏خوابد پنجاه تومان، 200 تومان، 300 تومان هم می‏گیرد، سه چهار روز هم باران می‏شود و کار ندارد و یک روز هم اشکال دیگری پیش می‏آید و کار ندارد و یک روز هم کار گیرش نمی‏آید، و از این چیزها هم داریم و ما خیلی از اینها را می‏شناسیم. از ده خودمان آمده‏اند و بیست سال توی تهران هستند و زندگی بعضی از آنها هم بهتر نیست. این کلک که دارند توی سرمان می‏زنند و خیال می‏کنند که هر کس که آمد توی شهر اصولی است، یک کاخ برایش درست کنند آن هم توی تهران، شما از اینجا بروید به پایین، به شاه عبدالعظیم بروید از این طرف تا جی، از اینجا بروید تا ببینید این مردم که در خانه قوطی کبریتی! ده، بیست، سی نفر شب توی هر اتاقی می‏مانند و فردا از هیچ شروع می‏کنند، همینها هستند که از روستا آمدند، زندگی شان هم هیچ بهتر نشده و گیر کردند. بعید است ما چیزی بهتر از زندگی کردن در روستا داشته باشیم، حالا در صورتی که کار باشد. این جایی که روی زمین می‏کارند عرض کنم که بسیار اهمیت دارد.

 من پدر سه شهید و دو نفر مجروح را می‏توانم به عنوان نمونه اصیل قشر مسلمان کشورمان، نزد مجلس شورای اسلامی و دولت جمهوری اسلامی به ریاست جمهوری اسلامی، به محضر امام امت و همه کسانی که مسؤول این سازمان هستند، برسانم و عرض کنم که این حرف ملتی است که پدر سه شهید و دو مجروح می‏گوید که تکلیف ما باید روشن شود، هنوز در این مملکت کسانی هستند که خواب همان خان خانیها را ببینند و کسانی هستند که به اسم اسلام و شوق و با سادگی عقیده دارند که باز یک خان، بازده می‏دهد، کسانی که به زمین می‏آیند و از اینجا تا بن قنات تا آن ته مرتع غصب شده و مال کسی دیگر است. این حرفها هنوز در این مملکت وجود دارد اما نه مقطع آن مشخص است و نه مجلستان می‏خواهد و شما هم نمی‏خواهید، این حرفها هنوز وجود دارد.

 این کلام را عرض کنم برای اینکه متوجه شوند که بالاخره باید مسأله این زمینها حل شود. ممکن هم است کسانی در گذشته این را آباد کرده باشند و زمین را مالک و شرعی هم باشد و ما کسی که زمین را به معیار خود آباد کرده است و هم اکنون زمین را اداره می‏کند، باید او را مالک کنیم. در کشوری که نیاز است از زمین بنحو احسن استفاده شود و کسی که از یک تخم، یک تخم بر می‏دارد فقط برای مالکیتش و برای حفظ مالکیتش، این اهانت به زمین است، این خیانت به حکومت و این خیانت به مملکت است، این خیانت به انقلاب و اسلام است. باید که صدور برات توی این مملکت باشد و رسیدگی کند این جور اراضی را، بخاطر مسائل مملکت زمینها از دست اینها بگیرند و به دست کسانی که واقعاً با بیل و کلنگ و با تراکتور و آیش زمین و با تحمل گرما و سرما با زمستان و هزار چیز دیگر بدهند تا بروند و کار کنند. ما نمی‏توانیم بگوییم کسانی که ده هکتار دارد یا هشت هکتار دارد یا بیست هکتار دارد نمی‏تواند مالک باشد، شرعاً چنین حرفی نمی‏تواند باشد ولی اولا؛ باید مالکش درست باشد، و با خط کشی و مأمور، تعیین حدود و ثبت اینها درست شده باشد و عیناً مشخص شده باشد. با آنها نمی‏توان زندگی کرد و مشکلاتی وجود دارد که ان‏شاءاللَّه باید حل شود و مسأله حل شود و این را از شما قبول دارم که تا مسأله زمین حل نشود و مالک امنیت کامل نداشته باشد و کشاورز امنیت کامل نداشته باشد و آینده روشن نباشد، ما نمی‏توانیم، هر چند کشاورزی را در برنامه قرار دهیم، نمی‏توانیم آن را رونق دهیم، چون این را قبول دارم و ان‏شاءاللَّه در مجلس دوم شورای اسلامی، این را که حاکمیت خواسته، تحقق پیدا کند، ولی هنوز موفق نشده است؛ ان‏شاءاللَّه طرح حاضر شود و ما در مجلس دوم بتوانیم این را به طریقی حل کنیم و با کمک امام امت و سایر دوستان.

 در مورد اهمیت دادن به نیازهای کشاورزی واقعاً ما سعی می‏کنیم که کشاورزی محور همه محورها باشد. اینکه صنایع دیگر کارهایی که ارتباط پیدا می‏کند با کشاورزی و ملیت پیدا می‏کند؛ مثلاً ما به تراکتور سازی بیشتر از ماشین و صنایع سازی اهمیت دهیم یا مثلاً به چیزهایی که ابزار کشاورزی می‏سازند اهمیت بیشتری دهیم، نسبت به چیزهایی که ابزار خانگی می‏سازند و هر چه هست، یخچال بعد از آن است که ما بتوانیم گوشت داشته باشیم و بعد یخچال داشته باشیم که گوشت در آن بگذاریم، این را ما قبول داریم و سیاست ما در این است و می‏آییم این چنین عمل کنیم. راههای روستایی در اولویت است و جهاد سازندگی چندی پیش طرحی دو فوریتی آورد در مجلس، و مجلس به آسانی آن را تصویب کرد که تا یک حدی از لحاظ عملکرد مالی دستش بازتر از سایر وزارتخانه‏های دیگر باشد. کشاورزان در روستاها باید کار کنند و به روستاهایی که مهم است، باید اولویت دهیم. آب فراوان و آنچه که مربوط به آب است، به سدسازی باید اهمیت دهیم و به پمپ سازی اولویت دهیم، به راههایی که باید محصول را به عنوان تخصص در روستا و امثال اینها را تقسیم کند اولویت دهیم. اولویت دادن، فوری به نتیجه رسیدن نیست، اینها جلوتر هستند، ما اول آنها را تأمین می‏کنیم و نه این که کار دیگران را بشرط آن عامل تعطیل کرد و آن که یک کارخانه ماشین سازی دارد، آن را نمی‏توانیم تعطیل کنیم، ما امتیاز که به ماشین سازی نمی‏دهیم و امتیاز را به کارخانه پمپ سازی می‏دهیم و سیاست این چنین است. ما برای کارهایی که مربوط به کشاورزی می‏شود اولویت می‏دهیم که حل شود.

 مسأله آب بسیار مهم است که در کشور ما آن طور که آقایان هم اشاره کردند در روی زمین یا در زیر زمین هدر می‏رود و برنامه ریزی استفاده از آب یک کار طولانی است، یک ساله دو ساله نیست، آن طرحی که ما می‏ریزیم پنج تا شش سال طول می‏کشد تا سدهای حسابی بسازیم تا زمین شناسی کنند تا اعماق زمین را ببینند تا برنامه‏ریزی کنند تا تونل انحرافی بزنند و بعد زمین را تبدیل به سیمان کنند تا آب عبور نکند و بعد سد بسازند و بعد برنامه‏های کانال کشی پشت سد دارد. حداقل ساختن یک صد حسابی، عمرش پنج سال است که طول می‏کشد و یک کار مهمی است که در این چهار پنج سال فرصت این کارها را به ما ندادند که این برنامه‏ریزی‏ها شده و در خیلی از این جاها، کارهایی را باید منحرف کرد.

 در یک قسمتی از مملکت که آب دارد و فراوان است و هر کس می‏گوید که آب نیست. آب کوههای زردکوه همه دارد می‏رود و از آن طرف به خلیج فارس می‏ریزد و هدر می‏رود و این زحمت دارد که این آب را برگردانند، و برود چاهها و مرکز کشور. آبهای مرزی ما با عراق در کردستان و آذربایجان غربی و اینها همه می‏ریزد به عراق و بعد در جوی‏های عراق می‏رود. این یک برنامه طولانی می‏خواهد که بروند در کوهها و آبها را به این طرف هدایت کنند، به جای آن که به آن طرف برود به این طرف بیاید در قسمت شرق، مثلاً در مناطق جازمه که آب هدر می‏رود، در مرزهای شوروی هم همین طوری است، خدا رژیم شاه را لعنت کند، آن زمانی که امکانات فراهم تر بوده و برنامه‏ریزی برای این مملکت بایست می‏شد. باید بتوانند از آب و خاک استفاده کند، این جور برنامه‏ها را نداشته و ما امیدواریم که فرزندان خود شما که امروز مسؤولان کشور هستند، امروز انواع کسانی هستند که وزیر هستند، وکیل هستند، معاون هستند و مدیر هستند، عموماً کسانی هستند که بچه‏های همین قشر محروم هستند که روستازاده یا روستایی به نظر می‏رسند، در این کشور برنامه‏ریزی کنند. شما همت کنید و مردم ما هم همت کنند و فرض کنند که این مملکتمان را خوب بتوانیم، ما که نه، خود شما بسازید.

 کشاورز نمونه هستید به دلیل اینکه خوب کار کردید، بدلیل اینکه انتخاب شدید و من این حرفها را فقط برای کشاورزهای زمین‏دار نزدم که اینها همت کنند، همین دیم کاریهایی که اگر یک قدر دقت شود به جای مثلاً پنج سال شخم زدن، ده سال بزند و یک جوری اساسی‏تر این دیم کاشته شود که یک‏دفعه گندم کشور دو برابر می‏شود. اگر خوب برخورد شود، البته وزارت کشاورزی و جهاد اینها باید تسهیلات قایل شوند. ما شما را به خدا می‏سپاریم و امیدواریم که برگردید و در محیط فعالیتتان، جهاد برای اسلام و مسلمین و پشت جبهه موفق باشید. سلام مرا به همه همکارانتان برسانید.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته