سخنرانی
  • صفحه اصلی
  • سخنرانی
  • سخنرانی آقای هاشمی در جمع کارکنان مجلس شورای اسلامی پیرامون وضعیت ادارات دولتی و مقایسه پاکسازی ادارات با سایر انقلابها

سخنرانی آقای هاشمی در جمع کارکنان مجلس شورای اسلامی پیرامون وضعیت ادارات دولتی و مقایسه پاکسازی ادارات با سایر انقلابها

  • پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۶۳

 سخنرانی در جمع کارکنان مجلس شورای اسلامی

    بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم

 »اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین، اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ و آلِهِ اَجْمعین«

 این توفیق را به مناسبت سال جدید پیدا کردیم که با همکارانمان جلسه‏ای داشته باشیم و با هم صحبت کنیم. من مایل بودم که کسی از میان شما هم، اگر مطالبی دارد به عنوان حرفهای شما مطرح کند، که از شما کسی صحبت نکرد؛ اگر مایل بودید، بعداً می‏توانید صحبت کنید.

 چهار سالی که ما در مجلس کار کردیم و کم کم وضع عادی اداری مجلس، روال سالم خودش را گرفت و کارها در مسیر درستی افتاد، در مجموع با مقدار آشنایی که من توانستم از کارکنان مجلس داشته باشم، مایه دلخوشی و راحتی خاطر است.

 یک نگرانی از اوایل انقلاب، جزو پیش بینی‏های سیاسی دنیا هم بود که روی آن حساب می‏کردند و می‏گفتند: بافت اداری رژیم گذشته که برای انقلاب باقی ماند، با انقلاب در یک تضادی خواهد بود و یکی از عوامل تضعیف کننده و نگرانی آور انقلاب خواهد شد.

 روی چند چیز حساب می‏کردند، یکی ارتش بود که می‏گفتند "برای جمهوری اسلامی خطر دارد"، یکی پلیس بود و به طور کلی نیروهای مسلح. یکی فقدان نیروهای اطلاعاتی بود که می‏گفتند: "اطلاعات وقتی که از دست رژیم گرفته شد؛ ساواک منحل شد و اطلاعات شهربانی جزء دیگری شد و سایر اطلاعات گذشته هم تقریباً منتفی‏شد". می‏گفتند که این عنصر اساسی حفظ نظام، از دست رفته و اطلاعات یک کار پیچیده طولانی است، تا دوباره بخواهد تأمین شود، انقلاب نمی‏تواند، جای خودش را محکم کند.

 روی یک چیز دیگر که حساب می‏کردند؛ مسائل مدیریت و امور فنی اقتصادی بود که در گذشته، قسمت عمده آن را کارشناسان خارجی انجام می‏دادند و قسمت قابل توجهی هم مدیران سطح بالای طاغوتی بودند که بالاخره اینها مغزهایی بودند و قدرتهای اداری داشتند، قدرتهای فنی داشتند و وقتی که نباشند، خلاء وجود دارد و شما می‏دانید که در هر سازمانی، آن مغزهای اساسی برای حفظ راه سازمان، خیلی مؤثرند.

 پیش بینی می‏کردند و می‏گفتند: این هم به زودی قابل جایگزینی نیست. دیگر وقتی که بنا شد، این همه مدیر، این همه کارشناس از کشوری که در حال توسعه است و این همه طرح عمرانی دارد، این همه کارهای فنی پیچیده دارد، اگر اینها را از دستشان بگیرند، عده‏ای آدم حزب اللهی کم اطلاع یا حالا تحصیل کرده‏ای که کار هم بلد نیست، خیلی کار خراب می‏شود. این هم در تحلیل آنها برای ما مشکلی بود.

 روی چیزهای دیگر هم حساب می‏کردند، روی همان نظام آموزشی، دانشگاهی - مغزهای علمی. به هر حسابی آنها معتقد بودند، نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک انقلاب اسلامی، اگر بخواهد آن عوامل اساسی نظام گذشته را حذف و جایگزین کند، این نمی‏شود.

 حالا ما به حرفهای دیگرشان کار نداریم. مثلاً محاسبات ضد انقلاب، سر و صدای گروهکها و احزاب مختلف بسیار زیاد بود. همه خیابانها و همه نشریات و همه کیوسکهای روزنامه فروشی و همه جا تحت سیطره آنها بود. داخل سازمان صداو سیما، داخل هر جا که تبلیغی وجود داشت، آنها حاکم بودند. چون آنها قلم داشتند، هنرمند داشتند و برنامه داشتند، گروه داشتند، کار هم نداشتند. ما گرفتار امور داخلی کشور بودیم، آنها بیکار بودند و آن طور هیاهو می‏کردند.

 دشمنان خارجی هم که پیداست و عوامل آمریکایی و روسی هم بودند و روی بسیاری از چیزها هم حساب می‏کردند. من در این جلسه نمی‏خواهم در مورد آنها بحث کنم، چون ارتباطی به آنها ندارد. ما خودمان می‏خواهیم بحث کنیم.

 یکی از چیزهایی که اینها به طور جدّی، خطر تلقّی می‏کردند، تضادّی بود که حدس می‏زدند، بین کادر اداری و کارمندان به ویژه متخصصین ادارات با نظام پیش می‏آید و البته روشن بود که کار نظام باید از طریق این ادارات انجام شود. نمی‏شد که همه چیز را به ادارات دیگر و یا نهادهای انقلابی سپرد؛ تازه باید از اینجا عبور کند. می‏گفتند: تمکین نخواهند کرد.

 این عده، روی این موضوع، خیلی حساب می‏کردند. ما وقتی که می‏بینیم و با تحلیلهای آدمهای وارد دنیا برخورد می‏کنیم، در گزارشهای سرّی آنها، حلّ این مسأله را به عنوان یک کار بسیار بزرگ، رویش حساب می‏کنند. منتها چون آنها به بافت واقعی و روحیات افراد این کشور و مردم ما آشنا نیستند، عاجزند دلیل آن را بگویند که چرا این طور شد. می‏گویند: کار عظیمی شده که نظام اداری، علی‏رغم اینکه این نظام، ساخته شده بود، از گذشته سالمتر و فعالتر به چشم می‏خورد.

 رشوه را که بلای مهم زمان گذشته بود - یعنی زمان رژیم پهلوی - یا خیلی کم است یا نیست. هیچکس باور نمی‏کرد که چنین چیزی از نظام برمی‏افتد می‏گفتند: "از زمان ناصرالدین شاه و از وقتی اداره بوده، در مملکت ایران حق حساب بیشتر از اصل حقوق برای کارمند، مطرح بوده است. عموماً کارمندان وقتی شغلی می‏گرفتند، می‏دیدند این شغل چقدر نان ساز است. بیشتر از حقوقشان، بر روی آن حساب می‏کردند". یک چنین مسأله‏ای را به آسانی نمی‏شود از زندگی یک کارمند - که به این موضوع دل بسته - برداریم. تحلیلها، چنین بود که این موضوع اصلاً نسل به نسل رسیده و دیگر جزو وجود اینها شده است. به علاوه خیلی از آنها اعتقاد ندارند. زندگی آنها و آن شیوه‏ای که قبلاً در ادارات داشتند و شیوه‏ای که قبلاً بین خودشان داشتند، یک کارمند در شرایطی، خیلی می‏توانست به سر مردم حکومت کند، که حالا دستش بسته می‏شد؛ و از این گونه تحلیلها.

 می‏گفتند: اینها مقاومت می‏کنند و نمی‏شود این مسأله را حل کنیم. جمهوری اسلامی یا باید همه اینها را طرد کند، آن وقت یک طبقه عظیمی را طرد کردن، خود آن مشکل بزرگی خواهد شد و یا بخواهد با اینها کارکند، کار کردن با اینها هم با این روانشناسی که از آن سراغ داشتند، می‏گفتند که نمی‏شود. حالا می‏بینید که شد؛ می‏بینید واقعاً شد و دارند کار می‏کنند.

 من هنوز معتقد نیستم که مسائل اداری ما به کلی حل شده، ولی عمیقاً معتقدم که خیلی گام به جلو برداشته است. واقعاً ادارات سالمتر از زمان گذشته است. علی رغم اینکه خیلی از درآمدهای بسیاری از کارمندان کم شده است. این طور نیست که ما به کارمند امتیاز داده باشیم و کارمند با آن امتیاز، دلش خوش باشد؛ این نیست. کارمندان در جمهوری اسلامی این دوره چهار، پنج ساله جزو کسانی بودند که درآمدشان از آن دسته از افرادی که درآمد نامشروع داشتند، بسیار کم شده بود و آنهایی هم که درآمد سالم داشتند، به آن قانع بودند.

 به خاطر گرانی و به خاطر تورّم، اداره زندگیشان مشکلتر شده است و در مجموع این برای ما روشن است. در عین حال می‏بینیم که آنها سطح کارشان بهتر از گذشته است. من خودم درون مجلس را که می‏بینم، هم کارهای فنی‏شان، هم کارهای اداریشان و هم کارهای فیزیکی که کارگرها می‏کنند. همه این مسائل روال بسیار سالمی دارد. الحمدلله با نهایت نجابت، علاقه و عشق، اکثریت کار می‏کنند.

 حالا، آدم روی کل نمی‏تواند حرف بزند. روی کل در هیچ واحدی نمی‏شود حرف زد. ما درباره نماینده‏ها هم نمی‏توانیم کلی صحبت کنیم و بگوییم: "همه خوبند". در نهادهای انقلابی، نمی‏توانم کلی بگویم، ولی اکثریت قابل توجه مجلس، کارکنانش را من می‏بینم، انصافاً کارشان درست انجام می‏شود و اگر هیچ گونه تشویق و تنبیهی هم نباشد - که خیلی هم نیست - دیگر به آن صورتها وجود ندارد و هر کسی دارد، کار خود را به خوبی انجام می‏دهد و موارد استثنایی هم که دیده می‏شود؛ این دیگر، طول می‏کشد و یا شاید، هیچ وقت به آن سالمی واقعی نرسد.

 گزارشهایی که من - به صورت محرمانه - از واحدها می‏گیرم و به دست من می‏رسد، وضعیت نسبتاً رضایت بخش است. من نمی‏دانم که سایر ارگانهای دولتی در سطح مجلس خوبند یا نه، مطمئن نیستم که سطحشان این طور باشد، ولی در مجموع با رؤسای ادارات که صحبت می‏کنیم و با مسئولان وزارتخانه‏ها که صحبت می‏کنیم، آنها هم کاملاً آن را به خوبی می‏بینند و نسبتاً راضی هستند. این جزو کارهای خوب بود، یعنی جزو موفقیتها و جزو تجربه‏های سازنده انقلاب اسلامی بود.

 در انقلابهایی که در اطرافمان است، چه انقلابهای کمونیستی، چه انقلابهای غیر کمونیستی، مثلاً، کشورهایی چون لیبی که انقلاب کردند، و یا بعضی کشورهای مشابه دیگر، سراغ نداریم، انقلابی که توانسته باشد، اسکلت کارمندی و اداری خود و نظام گذشته را حفظ کند. در انقلابهای کمونیستی که خیلی قصاب وار برخورد می‏کنند؛ اصلاً کل نظام را بر هم می‏زنند.

 در اروگوئه انقلاب ملی دارند، کمونیستی هم نبودند، انقلاب نسبتاً آرامی دارند، مردمی هم بودند، مانند ایران، مردمشان انقلاب کردند و کم کم اینها پیروز شدند، به آن شکل مسلمان هم نبودند. چند روز پیش سرانشان اینجا بودند، با اینها صحبت می‏کردیم، آنها گفتند: "ما به کلی ارتشمان را کنار زدیم، یک عده‏شان در زندانند که اعدام نکردیم، یک عده‏شان فرار کردند و رفتند و ارتش مخالف دولت درست کردند و حال با آمریکا همکاری می‏کنند و اصلاً عناصر نظامی نداریم، پلیسمان هم به کلی حذف شد و اداراتمان را هم یک در صد ضعیفش را حفظ کردیم". تازه اینها انقلاب مردمی بودند، انقلاب نظامی نبودند، انقلاب کودتایی نبودند، مردمشان مبارزه کردند و همراه رهبرانشان به اینجا رسیدند، اینها نمی‏توانند؛ فکر می‏کنند که این شدنی نیست. اصلاً یک قواعدی برای انقلاب پیش خودشان گذاشتند و فکر می‏کنند که این قانون انقلاب است.

 اوایل که با این گروهکها صحبت می‏کردیم، همین منافقین، همین توده‏ایها، همین چریکها و اینها اکثراً جزو آشناهای ما بودند، در زندانها با هم بودیم، بعد هم که بیرون آمدیم، تا آن پنج، شش ماه اول انقلاب، دایماً با اینها بحث می‏کردیم.

 در همین مجلس ما میهمانِ شورای انقلاب بودیم. آنها می‏آمدند وقت می‏گرفتند و می‏نشستند بحث می‏کردند، اصلاً رویه ما را قبول نداشتند. می‏گفتند انقلاب، قانون خودش را دارد. قانون خودش هم این است که شما چه طور می‏خواهید اسلحه را به دست پلیس یا ارتش بگذارید که شما را می‏زده است. ارتش، دلش با شما صاف نمی‏شود، همیشه از شما می‏ترسد، پیش خود فکر می‏کند، شما فردا که مسلط شدید از او انتقام می‏گیرید، لذا او ایمان به کار شما ندارد. اصلاً با خود ما خشن بودند، به خاطر اینکه، ما می‏خواهیم آرامش به خرج دهیم.

 وقتی که شعار انحلال ارتش سر می‏دادند، امام فرمودند که این خیانت است، هر کس بگوید، و شعار "ارتش برادر ماست" سردادند و آن دستور اکید را برای "روز ارتش" صادر کردند. اینها می‏گفتند: شما دیوانه شده‏اید که این کارها را می‏کنید. برخورد اداری واقعاً همین بود، فکر می‏کردند که این چیزی است، البته نسبت به کارمندها، این طور قضاوت کلی نمی‏توانستند کنند، ولی چون کارمندان خودشان، قشر وسیعشان، کارگرها، اداریها، به طور کلی در انقلاب بودند، در اعتصابها نقش وسیعی داشتند، خودشان را در انقلاب سهیم می‏دانستند. ولی اینها از ما، این را قبول نمی‏کردند.

 آن موقع در بحثهایی که انجام می‏دادیم، می‏گفتند این نمی‏شود، اما خود ما تحلیلمان غیر از این بود. ما می‏گفتیم: این ملت قبل از هر چیز مسلمان است. حالا هم این عقیده‏ای را که از اول داشتیم بر رویش محکم و مطمئنتر شدیم. حتی این آدمهایی که یک مقدار در زندگی لاابالی به چشم می‏خورند، مثلاً از لحاظ مسائل جنسی و اینها خیلی طبیعی نیستند، یا اهل تفریح و این طرف، آن طرف هستند، آدم وقتی که با اینها یک قدری کار کند، می‏بیند آن عنصر اولی در بسیاری از این مردم، دین است. ته قلب اینها یک مایه اصلی دارد که او سایه‏اش را در زندگی اینها، همیشه می‏تواند داشته باشد.

 محیط می‏تواند اینها را برگرداند و ثانیاً ما تحلیلمان این بود که کارمندان ادارات در زمان شاه، از آن زندگی راضی نبودند. اگر درآمدی هم داشتند، ته دل، اکثریتشان نمی‏پسندیدند و فکر می‏کردند که این زندگی سالمی نیست.

 بالاخره اهل این کشور بودیم، با اینها تماس داشتیم و روی آن عنصر انقلابی‏شان هم تکیه اساسی داشتیم و می‏دانستیم یکی از عوامل پیروزی انقلاب هم اداریها بودند. اگر آن موقع اعتصابهای جدّی - که همه جا در ادارات شد - نمی‏شد، موفقیت خیلی سخت بود. اعتصاب بازار مسأله را حل نمی‏کرد. مثلاً اعتصاب شرکت نفت، خیلی ضربه می‏زد و آن هم به هر حال یک سازمان دولتی و اداری بود. کارکنان دولت بودند که اعتصاب کرده بودند.

 اعتصاب کادرهای فنی در این کشور، اعتصاب بانکها، آن کارهایی که خود بانکها کردند، افشاگریهایی که کردند، نسبت به پولهایی که اینها خارج می‏کردند و امثال کارهای فراوانی که اداریها کردند، برایمان روشن بود.

 ما حرفمان با آنها این بود که اصلاً بنیه ارتش، بنیه پلیس، بنیه ادارات به مقدار بیشتری قابل مقایسه با آنها نبود، و اینها یک مقدار بیشتری اسلامی است، سالم است. فقط باید اعتماد کنند که این جریان حاکم، مسأله جریان فساد نیست. عمده این است که اگر اینها اعتماد کردند که جریان فساد بر آنان حاکم نیست، اینها راه خود را، صحیح انتخاب می‏کنند.

 الحمدلله، به همان پیش بینی‏هایی که در نظر ما بود، رسیدیم و مطمئن شدیم، به عنوان یک شیوه انقلاب، می‏توانیم در دنیا به این افتخار کنیم. البته افتخار از ما نیست، از اسلام است. چون اسلام به ما اجازه نمی‏داد. آن پاکسازیهایی که شد، تحقیقاً افراط هم در آن بود؛ یعنی باز آنهایی که پاکسازی می‏کردند، تحت تأثیر همان افراطی‏هایی که شعار انحلال می‏دادند و تحت تأثیر آنها عمل می‏کردند، اصلاً در هسته‏های پاکسازی کننده، نفوذ داشتند، اصلاً بعضی‏ها عضو بودند، بعضی از آنها هم از دور نظر داشتند. جوّ را هم طوری می‏کردند که دائماً بنا بر حذف بود. ولی باز شما خودتان در دستگاهها می‏بینید که آن پاکسازیها، یک پاکسازی آن چنان وسیعی نبود که کمر ادارات را بشکند، بیشتر در سطح بالا و افراد شناخته شده متمرکز بود؛ موارد اشتباهی هم بود و بعد کم کم برگرداندند، یا برمی‏گردانند، یا به آنها می‏رسند.

 خلاصه آن بولدزری که در انقلابها همیشه به کار می‏افتد و پاک می‏کند و می‏برد، آن بولدزر در جمهوری اسلامی به کار نیفتاد؛ نه در ارتش، نه در ادارات، نه حتی در بخشهای اقتصادی.

 این گونه برخورد را در جاهای دیگر نمی‏کنند و ما از این برخورد ملایم، کاملاً راضی هستیم. می‏بینم که الحمدلله یکپارچگی این انقلاب و این جامعه نسبتاً محفوظ مانده. انقلاب نتوانست؛ یعنی نخواست مثل انقلابهای دیگر آن بنیان را به هم نریخت و رفته رفته اصلاح شد و ان‏شاءاللَّه اصلاح‏تر می‏شود.

 در مورد خانمها، که باز یکی از حرفهایی که ما اوایل با آن مواجه بودیم از طرف قشر خشکه مقدس بود. تیپ خشکه مقدس معتقد بود که خانمها نمی‏توانند در ادارات بمانند، به خاطر آن وضعی که به آن عادت کردند، به خاطر وضعی که در ادارات گذشته بود و خیال می‏کردند غیر از این نمی‏شود. ما می‏گفتیم نه، این طور نیست و مقاومت کردیم و می‏بینیم که خانمهایی که در ادارات ماندند در اکثر ادارات، جزو کارکنان بسیار خوب ادارات به حساب می‏آیند.

    والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته