سخنرانی در جمع مسؤولین امور تربیتی منطقه 4
»اَلْحَمْدُلِلَّهِ ربِّ الْعالَمین وَ اَلصَّلوةُ وَالسَّلامِ عَلی رَسولِ اللَّهِ آلِهِ اَجْمعین«
با تشکر از خواهران و برادران، مسؤولان امور تربیتی و اولیاء بچهها که به مجلس شورای اسلامی تشریف آوردند و فرصتی هم برای بنده پیش آمد مطلبی که از اسلام و انقلاب داریم، برای شما برادران و خواهران و نورچشمان نوباوهای که در راه تربیت هستند، مطرح کنیم.
این اسمی که روی تحصیلات دوره ابتدایی و متوسطه گذاشتهاند، اسم مورد قبولی است؛ یعنی آموزش و پرورش، دو بعد سازندگی انسان را شامل میشود. اسم را همه قبول دارند، و در حد کلیات زمان طاغوت هم قبول بوده، چون آن موقع هم این اسم را مطرح میکردند و آموزش و پرورش مال آن زمان هم هست.
در سایر نقاط جهان هم این مسأله قابل قبول است و تنها به آموزش اکتفا نمیکند. یک نوع پرورشی همه در کنار آموزش میپذیرند. البته، در معنا اختلاف اساسی میتوانیم با دیگران داشته باشیم. یک اختلاف در قدم اول است که بعضیها چیزی غیر از علم و آموزش را لازم نمیدانند؛ آدم وقتی که باسواد شد، دنبال سواد همه چیز میآید.
خوب، در این مقطع، ما خیلی نمیخواهیم حرف بزنیم، چون در میان ملت ما خیلی نیستند کسانی که این جور فکر کنند. البته، قبول داریم که سواد و آموزش، انسان را یک قدم بسیار بلند به پیش میبرد و انسان با سواد یکی از پایههای حرکت به سوی خدا را پیدا میکند و آماده پذیرش حق میشود و درکش زیاد میشود و ابعاد وجودی جدیدی پیدا میکند و از یک ارزش والا برخوردار میشود.
ما هیچ تردیدی ندرایم و در مورد ارزش علم هم، اسلام به اندازه کافی حرف دارد و شما هم مخصوصاً در محیط مدرسه اینها را خیلی شنیدید، تجربه نشان داده و خودمان هم هر روز داریم میبینیم که اگر علم تنها مطرح باشد و در کنارش جهتگیری و هدفگیری به انسانهای تحت آموزش ندهیم، خطراتی را هم ممکن است داشته باشد که امروز دنیای مجهز به علم - که دنیای غرب باشد، و اخیراً بخشی از شرق - نشان داد که مجهز به علم تنها گاهی برای مجموعه دنیا باعث نکبت میشود.
تاریخ پانصد ساله اخیر دنیا را شما بخوانید. آن روزی که دوران رنسانس شروع میشود، اروپا پیشتاز علم میشود و علوم صنایع به سرعت چرخی در دنیای مغرب زمین به گردش در میآید. از آن روز، بلا و مصیبت و نکبت در سه قاره دیگر دنیا پیدا شده است؛ آسیا، آمریکا و آمریکای لاتین بیشتر - و آمریکا که اکثریت مردم چقدر بلا و مصیبت کشیدند و هنوز هم دارند میکشند. این است که به بشریت، علم بدون عمل، آموزش بدون پرورش یا پرورش بیمحتوای صحیح و با محتوای غلط داده شده که این نکبتها را دنبالش دارد.
یعنی اولین بخشی که ما با اینها داریم، این است که در کنار تعلیمات باید تربیتی باشد و اسمش را پرورش میگذاریم که انسان و علمانسان و انسان باسواد را در مسیر بهتر تربیت کند.
تا اینجا عرض کردم، در داخل کشور خودمان بحثی نداریم. بحث از اینجا است که باید مورد توجه قرار گیرد و آن اینست که این جهتگیری و محتوای پرورشی چه باید باشد؟
امور تربیتی یکی از ارگانهای مسؤول و متکفّل اداره آن بعد اساسی انسان است. که میخواهد افراد تحت آموزش را پرورش دهد و بسازد و علم را جهت دهد.
چون در خود علم، جهت علم نیست. خوب، ما در جامعه میگوئیم اسلام، یک کلیتی است که همه ما قبول داریم و اسلام با آن وضعی که شما میدانید، در گذشته، لااقل در دوران طاغوت هم مطرح بود، منتهی هر کسی اسلام را با دید و فکر خودش یک جوری تفسیر میکرد، مسلمانهایی بودند، انقلابی بودند، در میدان مبارزه با رژیم شاه و رژیم پهلوی بودند؛ مسلمانهایی هم بودند که کاری به این جهت نداشتند. این از این بعد.
میبینید که واقعاً هر دو طرف مسلمان بودند. ولی یکی [آن]بعد اسلام را قبول داشت و دیگری از بعد دیگر.
یک تیپ بودند که واقعاً میخواستند اسلام را پیاده کنند و یک [تیپ دیگر] واقعاً افکار خودشان را بر اسلام تحمیل میکردند و اسمشان هم مسلمان انقلابی بود. باز آنجا پرورش و امور تربیتی و بعد تربیت در کنار علم مطرح بود، ولی با اختلاف و با زاویههای گوناگونی که در دیدها وجود داشت و با این که اکثریت جامعه ما با رهبری امام و با معارف انقلاب تقریباً در یک مسیر حرکت میکنند، باز هم از این اختلافات مصون نیست و ممکن است کسانی باشند که، نعوذ باللّه، بخواهند در درون تربیتها و پرورش بچهها افکاری را القاء و تلقین کنند که باز با متن اسلامی که رهبران راستین و فقها از طریق امام و شاگردان امام، میفهمند تفاوت داشته باشند.
ما یک نکته بسیار مهمی را اینجا برای شما میگوییم که، انشاءاللّه، با رسانههای جمعی به گوش دیگران برسد و آن اینکه، ما در این انقلاب و راهی که انتخاب کردیم، فکر میکنیم راه اصلی ما این است و خیال میکنیم که اگر ما موفق شویم در یک دوره حدود 25 سال، که یک نسل درست شکل میگیرد و میتواند تاریخساز و پای تاریخ برای نسلهای دیگر باشد، آن متون و مطالب ناب و خالص اسلامی را به این نسل تعلیم دهیم و نسل را با این ویژگیهای اسلامی بار بیاوریم، کار اصلی انقلاب را انجام دادیم.
کار پیغمبر اکرم(ص) این بود که در این سیزده سالی که در مکه و ده سالی که در مدینه بودند، یک نسلی از انسانها را با معارف آسمانی خودشان آشنا کردند که آن نسل هنوز هم که هزار و چهارصد سال از عمرش میگذرد، اثر خودش را در دنیا دارد.
دیگر آن شعله خاموش نشدنی است. ما کاری به جز کار پیغمبر(ص) نمیخواهیم بکنیم، ولی مطمئناً این معارف آسمانی در این مدت طولانی و به خاطر دخالت دستهای فراوان، رنگهای گوناگونی گرفته و و انحرافاتی پیدا کرده است و انسانها تا حدود زیادی احتیاج به یک حرکت اسلامی شبیه آنچه که ما انجام دادهایم دارند.
الان در حدود پانصد سال از دوران رنسانس میگذارد و در دنیای امروز، مخصوصاً نسل جوان و انسانهای واقعی و عدالتخواه و حقخواه تشنه حقیقت هستند و در کوران برخورد عقاید شرق و غرب و اصلاحطلبان مادیگرا، همه راهها به بنبست رسیده است. الان اگر بشود چراغی راه انسانها را روشن کند، در این مقطع خیلی میتواند منشأ اثر باشد و ما این را میخواهیم، حرکت ما اصلاً باید این طور باشد.
این جنگ اگر برای ما ارزش دارد، به خاطر پیشرویها به طرف خاک عراق نیست، به خاطر آثار معنوی آن است که در کنار جنگ مردم ما و مردم دنیا دارند، از انقلاب میگیرند.
اثری که این جنگ در خانهها گذاشته و اثری که خانوادههای شهید روی مردم دارند اثری که این جانبازان و معلولان روی نسل موجود دارند و اثری که حماسه مقاومت یک ملت مظلوم تحت فشار در ایران در کل دنیا دارد و همه چشمها را در حدقهها نگهداشته که به اینجا نگاه میکنند و چیزهایی که میبینند، در تصورشان و تحلیلهایشان نمیگنجد، این حالت فرهنگی عمیق و پرورش که ما داریم به دنیا عرضه میکنیم، دارد پایه یک حرکتی را در مردم محروم و ستمدیده و نسل نیمهبیدار شده دنیا و نسل کارد به استخوان رسیده دنیا به وجود میآورد و انقلاب دارد اثرش را در دنیا میگذارد.
این که حالا مثلاً جرقههایی را در لبنان یا کویت و فرانسه یا در سایر نقاط دنیا میبینید و اخباری از آنها به گوش شما میرسد، ممکن است ما الان ساده برخورد کنیم و بگوییم، یک چیزهایی آنجا هست ولی اگر کمی عمیقتر به اینها نگاه کنیم، خیلی خوشحال کننده است.
در لبنان، در همین پانزده سال گذشته، حرکتها غیراسلامی بود و حرکتی هم که آقای صدر ایجاد کرده بود، حرکت محرومان بود. فالانژها برای خودشان چیزی داشتند، ملیگرایان چیزی داشتند، فلسطینیها چیزی داشتند و دروزیها چیزی داشتند و هر کسی یک سازمانی، یک جمعیت مسلحی، یک حرکتی، یک پایگاهی داشت، اکثریت مردم که شیعه بودند، غیر از مردم چیزی نداشتند. جنگ داخلی بین خود اینها بود.
حالا که اسرائیل، آمریکا، فرانسه، ایتالیا و انگلیس آمده و این فالانژها را آوردهاند، شما میبینید که چراغی که در لبنان کوچک مظلوم روشن است. جنگزده از زیر بار، ده، دوازه سال جنگ خونین آمده، روشن است، چراغ اسلام است و بچه مسلمانان و دانشجویان مسلمان دستاندرکارند و در آن کشور کوچک مظلوم یک حماسه بزرگی را در مقابل آن ارتشهای مخوف میسازند. شوخی نیست که ناوگان آمریکا، فرانسه، انگلیس و ایتالیا ساحل بیروت و سراسر مرز لبنان که همهاش آب است، خوابیدهاند، و داخلش هم این دیوانههای فالانژ و امثال اینها هستند، مردم در چنین باریکهای اصلاً از این همه هیولای مهاجم نمیترسند و این جور حرکت میکنند و هیچ پشتوانهای به جز اسلام و جمهوری اسلامی نیست.
این بسیار مهم است. اگر این افتخار مال غربیها و کمونیستها بود، رسانههای جمعی آنها این را بزرگ میکردند و به خورد مردم میدادند، ولی مسلمانان خیلی نمیخواهند این را بزرگ کنند.
در هندوستان که یکی، دو سال پیش من خودم به آنجا مسافرت کردم، موج بیداری را میدیدم.
در افغانستان و پاکستان و بنگلادش و کشورهای جنوب خلیج فارس، در ترکیه و خود کشورهای اروپایی شما میبینید. بچه مسلمانی را علیرغم فشاری که رویشان میآورند، برای اینکه این پایگاه را برای انقلابیون حفظ کنند، چطور با آمریکاییها میجنگند.
فرانسه را آن چنان به تقلّا انداختند که همه اصول را زیر پا گذاشت و دارد دست و پا میزند، مثلاً دیپلماتهای ما را بازداشت میکند و به خانههایشان میریزد.
علیرغم همه تبلیغاتی که میشود، ما این را میخواهیم و بیجهت دارند دست و پا میزنند که ایران را به تروریسم و بمب اندازی متهم کنند، ما به این طور چیزها نیاز نداریم.
شما برادران و خواهران امور تربیتی و اولیائی که از این جهت حمایت و کمک میکنند، بدانند که ما راهمان این است. در کنارش وقتی که به ما تجاوز کنند و وطن ما را بگیرند، ما میجنگیم، وقتی که جایی به ما ضربه بزنند ما هم به آنها ضربه میزنیم. این چیزها در حاشیه پیش میآید. ما اصلاً جنگ نمیخواستیم، اسلام هم همین است. اسلام میگفت، ما راه را نشان دادیم، هر کسی میخواهد برود، منتهی معاندین جلوی اسلام میایستادند و اسلام ناچار بود جلوی اینها بجنگد. اگر ابوسفیانها و قریشها از مکه به مدینه نمیرفتند، پیغمبر(ص) جنگ بدر را راه نمیانداخت. اگر نمیآمدند، جنگ احد پیش نمیآمد، اگر نمیآمدند، جنگ احزاب پیش نمیآمد. وقتی پیغمبر(ص) به مکه آمد، اگر مانع پیغمبر(ص) نمیشدند، پیغمبر(ص) مجبور به جنگ نمیشد. لازم نبود بجنگند، منطق کار خودش را انجام میدهد و ما همین را میخواهیم نتیجه بگیریم و کسانی که در کارهای امور تربیتی هستند و همه مسؤولانی که کار به آنها مربوط میشود، تلاش زیادی بکنند که بچههای ما که تحصیل میکنند که با سواد شوند، در کنارش برای خداوند کار و بحث کنند که در این مجموعه بتوانیم در آینده، پیروز و موفق باشیم و کار عمده انقلاب در نسل موجود هم همین است.
ما شما را به خدا میسپاریم و امیدواریم، در هر کجا که هستید، موفق و مؤید باشید.
والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته