سخنرانی در جمع اعضای حزب جمهوری اسلامی
من معمولاً ملاقاتهای زیادی با برادران و خواهران انقلابی و اسلامی کشورمان یا خارج کشورمان دارم. به عنوان مثلاً جهاد، به عنوان سپاه، به عنوان انجمنهای اسلامی، خانوادههای شهدا و عناوین مختلف از شهرستانها یا تهران میآیند، مثل جمعی که شما دارید معمولاً ما در هفته یکی دو تا از این ملاقاتها داریم، ولی با اینکه همه آنها انقلابی و دوست داشتنی و همراه و همرزم و برادران و خواهران محترم هستند، ولی احساسی که الان نسبت به جمع شماها دارم یک احساس ویژهای است، یعنی؛ کاملاً در جو خودمانی و خانوادگی تقریباً با وابستگی نزدیکی خودم را میبینم، علتش هم اینکه ما از دیر باز از سالها پیش از پیروزی انقلاب تشکیلات را و تحزب اسلامی را یک ضرورت و یک واجب میدانستیم و همیشه در مبارزاتمان و بعدها هم درسازندگی کشور با همه وجودمان میفهمیم که جای یک تشکیلات اسلامی خالی است.
سازمانها و احزاب و گروهها و انجمنهایی به نام اسلام و بعضیهایشان هم اسلامی کامل بودند اما خاصیت یک حزب تمام عیار اسلامی را ما تا این اواخر نداشتیم، البته هنوز هم حزب جمهوری اسلامی به آن نقطه نظام کامل حزبی نرسیده، در راه است ولی این مقدار هم که امروز ما داریم، ما نداشتیم، این کمبودی که احساس میشد، این فقر تشکیلاتی که در ظرف این 25 سال ما را زجر میداد طبیعی است که در وجود ماها یک اثری گذاشته که از چهرههایی مثل شماها و از برادران و خواهرانی مثل شماها برایمان نیروی خاصی جلوه کند و حالت استثنایی در رابطه با شماها داشته باشیم، یعنی ما آنکه میگوئیم ما منظورم خودم و دوستان دیگری که اقدام کردیم برای این کار، برای ایجاد حزب، اینها را میگوییم، چون خودم تنها نبودم لذا "ما" تعبیر میکنم.
ماها مهمترین کار را این میدانستیم، از پیش از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی انقلاب هنوز که امام نیامده بودند و من زندان بودم آن موقع، دوستان اینجا پایه حزب را میخواستند بریزند، با امام تماس داشتند، من هم از داخل زندان در جریان بودم، بعد که بیرون آمدم با امام مکاتبه داشتیم که این حزب را هر چه زودتر تشکیل بدهیم، امام تا ایران نیامده بودند، به ما اجازه صریح ندادند، یک بار اجازه دادند و دوباره مرحوم شهید مطهری که رفتند و از پاریس برگشتند ایشان گفتند که امام فرمودند، دست نگهدارید، بعد که امام برگشتند، آن روزهای اول که ما میخواستیم دولت تشکیل دهیم و دنبال آدم میگشتیم برای کابینه و پستهای اول مملکت، هر قدر فکر کردیم و این طرف و آن طرف زدیم آخرش رسیدیم به نهضت آزادی و همین طور که اطلاع دارید اکثر چهرههایی که در کابینه آوردیم آنهایی بودند که سابقه یک تحزبی داشتند، یا در نهضت آزادی یا در جبهه ملی یا در جاهای دیگر، بعد من رفتم خودم به امام گفتم، میبینید همین احزاب نیم بند گذشته حداقل این خاصیت را داشتند که برای امروز افراد شناخته شده آمادهای در آستین داشته باشند، ماها نیرو خیلی داریم در سراسر این کشور، پر از نیروهای اسلامی و انقلابی، اما چون تشکل نداشتند، شناسایی نشدند، متفرقند، روابطشان مشخص نیست، نقد نیستند، و لذا امام همان موقع به من دستور دادند، یعنی اجازه دادند برویم حزب را اعلام کنیم.
ما 22 بهمن پیروز شده بودیم، فکر میکنم ششم اسفند، حالا دقیقاً یادم نیست شاید ششم اسفند باشد، ششم اسفند، یعنی کمتر از دو هفته گذشته بود که ما حزب را اعلام کردیم. این چند روز هم صرف این شد که بیانیهای تهیه کنیم و جایی برای اسم نویسی تهیه کنیم و اینها از همان روزهای اول، با آن همه گرفتاریهایی که داشتیم خوب میدانید، حکومت شاه سقوط کرده بود، مملکت بیصاحب مانده بود. کابینه رفته بود و پلیس تقریباً حذف شده بود، ارتش شکست خورده بود، هیچ کس در مملکت مسؤولیت مستقیمی نداشت، کارهای اقتصادی و کارهای امنیتی، کارهای سیاسی، کارهای اداری، همه چیز لنگ بود. دیگر پیداست که هیچ وقت انسان به اندازه آن روزها سرش شلوغ نیست، ما اگر میتوانستیم ساعت روزهایمان را برای کار چند برابر میکردیم باز وقت کم میآوردیم، پس اینکه شما میبینید همان روزها با آن گرفتاریها و با آن همه کار، امام به ما اجازه دادند که یک مقداری از وقتمان را صرف حزب کنیم، این نشان فوقالعاده اهمیتی است که حزب پیش امام و پیش ماها داشت البته امام همان موقع فرمودند من تأیید میکنم - غیر مستقیم، اما حزب را به من منتسب نکنید و ما هم تا به حال همین راه را رفتهایم و هیچ وقت نگفتیم که حزب مربوط به امام است و واقعاً نیست.
امام هیچ گونه مسؤولیتی در این حزب ندارند و مستقیماً هم نمیخواهند منتسب به ایشان باشد. اما این تاریخچه کوچکی است که شماها، برادران و خواهران ماها مطلع باشید که به خاطر اهمیت کاری که الان در آن قرار گرفتید، میتواند برای شما سند باشد و یک حجت باشد برای اینکه وقت مصرف کنید، یعنی وقتی که ما با اجازه امام روزهای اول پیروزی، بخشی از عمرمان را صرف این کار کردیم این حجت برای همه است که اگر میخواهند شرعی کار کنند یک مقداری از وقتشان را حالا وقت تحصیلشان را، وقت کارشان را، وقت زندگیشان را، هر کاری را که میدانند، دیگر بیشتر از آن کاری که ما آن موقع کار داشتیم را که ندارند، میتوانند بخشی از نیروهایشان را صرف این کار بکنند.
این یک مطلبی که مهم بود البته هم در تاریخ، هم در تجربه فهمیدیم که بسیار کار خوبی کردیم، لازم بود، اگر دقیقاً یادمان باشد بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، وقتی هفته قبل از پیروزی، گروهکها که منسجم بودند و تشکیلات داشتند چه میدان داری میکردند در تهران که ماها خودمان میدیدیم و در شهرستانها هم که شما خودتان هستید، دیدید، میدانید چه میکردند هر کسی برای خودش، نشریه داشت، نشریاتی داشتند، آرم داشت، میتینگ داشت، تظاهرات داشت، برنامه داشت، حرفهایی که دیدید دیگر، انتخاباتی که میخواست بشود صدتا گروه اعلام میکردند برای یک موضوعی، و چه میکردند، همه احزاب، احزاب کهنه از توی زباله دان تاریخ در آمده بودند و برای خودشان یک سروصدایی راه انداخته بودند، فراریهای عیاشی که خارج رفته بودند، در زمان شاه جرأت نمیکردند اینجا باشند، برگشتند آنجا آمدند و احزاب قبلیشان را راه انداختند و تابلو بالا بردند، کلوپ گرفتند و چیزهایی که دیدید، ما این تشکیلات را البته اگر هم نداشتیم، جامعه ما، ملت ما کار خودش را تا حدودی میکرد، اما این حزب جمهوری اسلامی که هنوز هم حزب منسجمی نبود بلکه فقط مردم اسم نویسی کرده بودند، کارت عضویت نداشتند، صحنه گردان کارهای اساسی این مملکت شدند، این راهپیمائیهای بزرگ که هر یکیاش خنجری بود در قلب دشمنان، از آمریکا گرفته تا گروهکهای داخلی، برای انتخابات که همیشه رقم آرائی که مربوط به حزب جمهوری بود از سطح بالا برخوردار بود، مثلاً آنهایی که منتخب ما بودند، یک میلیون - یک میلیون و نیم در تهران رأی داشتند از حزب که پایین میآمد، یک دفعه میافتاد پایین، دویست، سیصد تا خیلی پایین میآمد و روزنامه حزب جمهوری اسلامی که همیشه خطوط را مشخص میکرد و خط میداد و انتخاباتی که کردیم و مجلس خبرگان را درست کردیم که آن قانون اساسی بوجود آمد و بعدش مجلس شورای اسلامی بوجود آمد.
در هر جا که حزب حضور داشت موفق شد. راه را درست باز میکرد. در یک مورد که حزب شکست خورد و آن هم به خاطر یک اشتباه بود در قضیه ریاست جمهوری اتفاق افتاد که یک غفلتی که آقای فارسی را به خاطر اقدام یک شرط نامزد کرده بودیم در اثر یک غفلت به آن وضع افتادیم، دیدید که چقدر ماجرا برای کشور درست شد و چه مشکلاتی پیش آمد. بنابراین حزب جمهوری اسلامی در طول این سه سال، با اینکه هنوز حزب به تمام معنی حزب هم نبود اما انصافاً کار کرده، خدمت کرده و باز هم میکند، که این خود دلیل دومی است که میتواند برای شماها حجت باشد، راهی که انتخاب کردهاید و زحمتی را که در این راه میکشید و وقتی که مصرف میکنید، اینها هدر نمیروند و مفید هستند.
چه مقدار از این بچههای هم سن و سال شما توی گروهکهای دیگر رفتند ثبت نام کردند و بودند، حالا احساس میکنند تمام این وقتی که مصرف کردند یا در خدمت آمریکا بوده یا در خدمت روسیه بود و یا در خدمت شیطان بوده و علیه مردم بوده؛ یعنی تمام عمر چند سالهشان - البته معمولاً بیشتر از شماها آنها زحمت میکشند به خاطر اینکه اقلیتند و نیاز بیشتر دارند، بیشتر وقتشان و امکاناتشان را صرف جمعیت میکنند - چقدر اینها تلاش کردند، حالا برمیگردند پشت سرشان، کارنامهشان را یک بار نگاه بکنند و مطالعه کنند نتیجه کارهایشان را مطالعه بکنند، ببینند چه شد، مثلاً جمعیت مجاهدین خلق که این همه نیرو را باطل کردند به کجا رسیدند و چه برای مردم دادند، غیر از اینکه یک مشت بچه را گمراه کردند و حالا پشیمانند، پشیمان برای آنهایی که پشیمانند به این شرایط در آمده که میبینید. فدائیهای اکثریت، اقلیت، اتحادیه کمونیستها، رنجبرها، حزب خلق مسلمان، از این چیزها بود دیگر - خیلی از این چیزها داشت - حتی نهضت آزادی با آن همه سابقهاش با یک انحراف به آن وضع کشید شد که در مقابل مردم قرار گرفت. اینها همه باز نشان دیگری است برای اینکه راهی که انتخاب کردهاید و انتخاب کردهایم راه درستی بوده است، همراه امامیم، همراه مردمیم، همراه انقلابیم و بلکه همراه کلمه کمی هست، بلکه در متن هستیم، یعنی تا حدودی گرداننده جریانات ما هستیم.
سرّ این مطلب این است که حالا اینجا مهم است که توجه میکنید، سر این مطلب این است که حزب جمهوری اسلامی از اول وقتی که ایدهاش در ذهن ما بود و تا امروز که پیاده کردهایم و هنوز روی آن ایده ماندهایم، ما چیزی غیر از اسلام نمیخواستیم، یعنی هیچ چیز در ذهنمان، نه ماها و نه کسانی که در سطح بالا با ما همکاری میکنند - انشاءالله شما همه همین طورید - ما هیچ وقت برای یک لحظه هم در ذهنمان نیامده و نخواهد آمد که این تشکیلات یک حرکتی بکند که در خدمت اسلام نباشد؛ یعنی گروه گرایی که میگویند و گروه پرستی که میگویند، یعنی اصالت و دین در مقابل ایدههایمان و تشکیلاتمان، اصلاً چنین چیزی در ذهنمان نیست، یعنی ما اولین لحظهای که بفهمیم این حزب نمیتواند در خدمت اسلام باشد که البته چنین روزی نخواهد بود با این ترکیبی که دارد، اگر بفهمیم به فرض محال که در خدمت اسلام نیست، حاضر نیستیم یک لحظه وقتمان را اینجا مصرف بکنیم، آن هم اسلامی که با سلیقههای شخصی ما ابداع شود آن هم نه.
نکته مهم دوم اینجاست، ممکن است مثلاً نهضت آزادی هم، همین را بگوید، ممکن است منافقین همه همین را بگویند، ممکن است خیلی از گروههای به ظاهر مذهبی دیگر هم، همین را بگویند اما آنها اسلامی را میخواهند که با سلیقههای شخصی خودشان سازگار باشد. یعنی اگر مثلاً آنها به این نتیجه برسند که امروز حجاب در مملکت نمیشود یا نباید باشد میگویند، خوب حالا فقها گفتند، گفتند حالا در قرآن هست، هست. حرف قدیم، اگر بفهمند که ربا باید باشد به عقیده خودشان میگویند خوب حالا، ما نمیتوانیم مثلاً هر چه که یک نظریه خاص اقتصادی دیگری داشته باشند برای خودشان اگر ببینند با اسلام فقه تطبیق نمیکند باز نظریه گروه خود را مقدم میدانند. ولی در حزب جمهوری اسلامی چنین چیزی نمیتواند باشد، یعنی ماها حزب را تأسیس کردیم برای اینکه حزب فقه و حزب قرآن و حزب اجتهاد اسلامی و خالص در خدمت اسلام باشد، ما همین فقه با همین خصوصیاتی که داریم، همین اجتهاد را با همین وضع موجودش، همین کارشناسان اسلامی را با همین شکلش قبول داریم و روی همین میایستیم و از این دفاع میکنیم.
اختلافی هم که بین ما و سایر گروههای به ظاهر اسلامی و یا مثلاً نیمه اسلامی پیش میآید همینهاست؛ یعنی واقعاً حالا اینجور نبود که بنیصدر مسلمان نبود، چرا او هم مسلمان بود، قرآن را قبول داشت، خدا را قبول داشت، پیامبر(ص) را هم قبول داشت. قیامت را قبول داشت، نماز میخواند و روزه میگرفت، آن چیزها را دارند اما اختلافاتی که ما با اینها پیدا میکنیم سر مسایل فقهی هست، ما متعبدیم و فکر میکنیم همین فتوایی که امام داده، همین که در رسالههاست معتبر است و باید به اینها عمل شود، آنها خودشان را مثل ما متعبد نمیدانند و لازم نمیدیدند که این کارها شود، میهمانی میگرفتند، مثلاً رئیس دولت اسلامی بود، یک خانم بیحجاب میآمد جلو دست میداد با او و یا، خوب این یک گناهی است ممکن است آدم شخصی یک گناهی انجام بدهد اما ما فکر میکردیم که اینجور نمیشود، اگر مسلمانیم از همین جاها باید شروع بکنیم همه چیز را باید قبول داشته باشیم، مسایل زیادی بین ما و آنها در بحثها مطرح میشد، فرض کنید بیحجابی، خوب ما میگفتیم دیگر نمیشود، حکومت اسلامی است، کم کم باید برویم طرف حجاب، آنها میگفتند نه حالا مقتضیات زمان اینجوری نمیشود؛ یعنی ضمن اینکه مسلمان هستند. مسلمان متعبد و مقلد، آماده اجرای فرمان فقیه، ولی به آن معنی نیستند، حزب جمهوری اسلامی این را میخواهد یعنی لازم میداند، واجب میداند که اگر حکومت اسلامی است، این حکومت اسلامی حکومتی باشد که کار شناسان اسلام میفهمند، البته ما هم یک واقعیتهایی را قبول داریم.
ما میدانستیم که ما چون خودمان اسلام را داریم تفسیر میکنیم، یک چیزهایی میتواند مرحلهای باشد، عرض ما نه اینکه آنها را نفی نمیکند، دو سه مرحله جلو برد، یک بار صحبت شد که سوره بقره است، یَسئلونک عن الخمر، از شراب میپرسند بگو که شراب یک منافعی برای مردم دارد ولی گناه بزرگ هم دارد، یک قدم میرود جلوتر، میفرماید که شما در حالت مستی وارد نماز نشوید، هنوز حرام نبوده، "لاتقرب الصلوة و انتم سکاوا" بعد زمینه را که مهیا میکند و شرایط درست میشود میفرماید خمر رجس است و عمل شیطان است و باید اجتناب کنید و پیغمبر(ص) دستور میدهد که خمرههای شراب را بشکنید، یا مثلاً ربا را که میخواهند تحریم کنند خوب یک وضع رایجی در مدینه بود آدم رباخور بسیار زیاد بود، مقروض ربا زیاد بود، بازار یک مقدار روی ربا میگشت اول بار نمیشد، اول با نصیحت، مطلب شروع میشود در یک مرحلهای قرآن میفرماید که اینها که میخواهند با ربا سود ببرند اینها سود نمیبرند، و آنها که شما ربا از مردم میگیرید، میخواهید جای مال مردم کاسبی کنید و پولدار بشوید، این را میگوید خداوند که ربح ندارد، ضرر دارد، این یک قدم بود، دو سه مرحله گذراند، تا قاطع فرمود که اگر دست برنمیدارید یعنی میخواهید ربا بخورید اعلان جنگ با خدا بکنید، ما این را میدانیم روز اول هم که با آن آقایان بحث میکردیم میگفتیم ما مطمئنیم یک جامعهای که قرنها در متن اسلام نبوده و در پنجاه سال اخیر همه تلاشها این بوده که این جامعه را از اسلام دور کنند، این جامعه یک دفعه نمیشود از محیط کفر و فسق برداریم و در محیط ایمان بگذاریم.
خانوادهای که تمام عمرش نگذاشتند اصلاً با قرآن آشنا بشوند و بچههایش از بچگی آلوده بودند به شراب به قمار به بیحجابی به اختلاط زن و مردم و به این طور چیزها. بچههایی که از بچگی در مدرسههای مختلط درس خواندهاند، جوانهایی که با همین رویه بزرگ شدهاند، پایشان به مسجد نرسیده، جامعهای که از شخص اول مملکتش تا کار گرش عده زیادشان، در این جهت حرکت میکردند، خوب این یک قدری طول میکشد تا ما آن به آن نصاب اسلام برسانیم، این را ما هم قبول داشتیم ولی بحث با آنها این بود که جهت این باشد، یعنی باید بپذیریم که ما از حالا شروع کنیم به طرف اسلام ناب، هر جا توانستیم عمل میکنیم و هر جا نتوانستیم نمیکنیم، کم کم حرکتمان این باشد که به اینجا برسیم، بعضیها معتقد نبودند، خیلیها البته میگفتند نه اینها نظرات مجتهدین است، معلوم نیست درست باشد، معلوم نیست قرآن باشد، ما تابع قرآنیم، تابع نظر فقها که مدرسه فیضیه درس خواندهاند نیستیم، از این حرفها، آن جوری که هنوز هم هست بعضیها میگویند، پس حزب جمهوری اسلامی در بین احزاب دیگری که بودند روی این مسأله کاملاً ایستاده بود که ما به طرف اسلام فقاهتی باید برویم، یعنی اسلامی که دستوراتش باید با نظر کارشناسان اسلام و فقها نوشته شود، و ایدئولوژیاش باید توسط دانشمندان اسلامی تنظیم شود و دستورات اصولیاش باید با نظر کارشناسان اسلامی باشد، و حرکت باید به طرف اسلام ناب خالص باشد و تعبد و تقلید جزو این دین هست و جزو این جمهوری اسلامی است و همین خاصیت بود، که حزب جمهوری اسلامی را تا امروز و انشاءالله برای همیشه همراه رهبر، دنبال رهبر و همراه با توده مردم، من همه را نمیگویم بسیاری از به اصطلاح روشنفکران هستند که البته ما آنها را روشنفکر نمیدانیم کلمه روشنفکر متأسفانه بد استعمال میشود خوب روشنفکر، یعنی کسی که فکرش حقایق را خوب میفهمد، نه اینکه کسی که فکرش توی فرمولها و اصطلاحات حرکت میکند، او روشنفکر نمیشود بلکه ممکن است تاریک فکر باشد آن طوری حالا با آن اصطلاح و معنای مصطلح ما روی این مسأله ایستادیم و ممکن است خیلی از روشنفکرهای فکر بکنند که این حرکت، حرکت ارتجاعی است، حزب، حزب ارتجاعی است، از همین حرفهایی که میزدند هنوز هم میزنند، ولی مجموعه انقلاب ما این است، امام ما، ملت ما، روحانیت ما و این مجلس ما شورای نگهبان ما و سایر ارگانهای رسمی ما و ما هم افتخار میکنیم که بگوئیم حزب جمهوری ما که در این خط کاملاً هستیم و معتقدیم باید این جور باشد.
خوب! حالا این مقدار که خداوند توفیق داد ما شما برادران و خواهران را اینجا ببینیم و این مقدار من فرصت پیدا کردم که با شماها حرف بزنم میخواهم نتیجهگیری کنم و بعد دیگر کم کم دنبال کارمان برویم. گفتم اولین مطلب این بود که به عنوان یک ضرورت این حزب را ما تشخیص داده بودیم که آن قدر ضروری و واجب بود که روزهای اول انقلاب با اجازه امام بخشی از کارهایمان را زمین گذاشتیم و این کار را شروع کردیم. گفتم برای شما همین میتواند حجت باشد. برای نشان دادن این ضرورت هم اشارهای کردم به تاریخچه این سه سال، گفتم و دیدید در مقاطع حساس در انتخابات، در تظاهرات، در درگیریها، در خط دادن و در لحظات حساس حزب جمهوری اگر آن تشکیلات نبود، حالا البته شاید ملت کار خودشان را میکردند، اما به هر حال حزب به عنوان یک مرکز در همه ایران برای ادامه این خط انقلاب همه جا حضور داشت، و بعد گفتم که تفاوت ما با سایر احزاب این بود که امروز شماها همچنان همراه رهبر و همراه توده مردم هستید، اما اکثر آن گروهها الان در مقابل انقلاب، و مواجه با انقلاب در خدمت شیطان در خدمت آمریکا، در خدمت صدام، در خدمت ضد حق قرار گرفتهاند که شماها در مدرسهها و در زندگی و در فاملیهایتان میتوانید موارد زیادی را ببینید، بعد گفتم که سرّ این موفقیت این بوده که ما متعهد بودیم که در خط اسلام فقاهتی باشیم، و اصلاً رمز بوجود آوردن تشکیلات حزب جمهوری اسلامی برای این بود که ما یک تشکیلات اسلامی داشته باشیم که مدعی اجرای اسلام فقاهتی و خالص باشد، که هم ایدئولوژی مان را خالص از قرآن و اسلام و کارشناسان اسلامی بگیریم و روی اعمالمان تکیه کنیم که باید اینجوری باشند، متعهد و متعبد و مقلد باشیم.
این راه را چون ما انتخاب کردیم و روی آن هم ایستادیم و از این هم حاضر نیستیم تنزل پیدا کنیم و اگر روزی حزب بخواهد راهی غیر از این راه را برود ماها نیستیم، این مطلب این طوری باید رویش تکیه شود تا بماند. و ما آن روزی که هنوز چون پیش از پیروزی، اساسنامه حزب را نوشتیم، البته حزب هنوز اساسنامه تصویب شدهای در کنگره ندارد، باید کنگره تشکیل شود و تصویب شود قبلاً نوشتیم همان موقع ما در اساسنامه ماهها پیش از پیروزی آوردهایم که هنوز آن موقع ولایت فقیه و این چیزها مطرح نبوده، اینها بعد در قانون اساسی آمد، آن موقع رهبری و به این اشکال اصلاً در ذهن نبود، بعداً کم کم در حکومت اسلامی پیدا شد، ما آن موقع قید کرده بودیم که در حزب باید گروه مجتهدان باشد؛ یعنی حداقل باید سه نفر مجتهد جامعه الشرایط باشد که اینها گروه داور هستند که هر جا اینها تشخیص بدهند که حزب دارد از مسیر اسلام خارج میشود نظر اینها مرجعیت داشته باشد، که این در اساسنامه ما هنوز وجود دارد بعد که رهبری و اینها مطرح شد طبعاً در اساسنامهای که بعداً خواهیم نوشت آن مسأله قید متابعت از رهبری یقیناً در اساسنامه خواهد آمد و حالا هم در عمل متعهدیم.
این خلاصهای از صحبتهایم بود. در پایان باز از اینکه توفیق پیدا کردیم که شما دانش آموزان نماینده شاخه دانش آموزی حزب جمهوری هستید و مجلس که خانه خودتان هست، آمدید، موفق شدیم یک مقدار با شما حرف بزنم این را در مقابل خداوند شاکریم و از شماها هم تشکر میکنیم که اینجا آمدید و من توصیه میکنم یکی که در جلسات بعدیتان خانمها را دو ردیف بنشانید لازم نیست خانمها عقب بنشیند، چون البته شما شاید برای مراعات حجاب و این که آنها راحتتر بنشینند این کار را میکنید ولی مبادا در ذهن آن خانمها چنین احساسی بوجود بیاید که آقایان جلو مینشینند و ما را عقب میاندازند و یک حالت مخصوصی پیش بیاید. دیگران هم همین کار را میکنند ولی چون شما بچههای حزب جمهوری اسلامی هستید این توصیه را میکنم، معمولاً آنجایی که میشود دو ستون کنید یک ستون شما بنشینید یک ستون آنها بنشینند که یک حالت ناصحیحی در ذهن بوجود نیاید. البته نمیآید چون آنها میدانند چنین قصدی در کار نبوده. ولی به هر حال در عمل یک قدری سر این مسأله مقید باشید.
ما امیدواریم که شما موفق بشوید امام را هم زیارت بکنید، نمیدانم آقای خامنهای را هم تا به حال دیدید یا نه که انشاءالله فردا میبینید، بسیار خوب و انشاءالله زیارت ایشان برای شما مفید باشد که هست. البته اگر شما مثلاً سال گذشته این اجتماع را داشتید و ما بیشتر با شما زندگی میکردیم میآمدیم در حزب، ساعتها با هم بودیم، جواب سؤالات را میدادیم، بحثهای طرفینی داشتیم، در گذشته این جوری بود. ما هر روز تقریباً عصرها میرفتیم در دفتر حزب مرکزی و آنجا بودیم و بچهها جمع میشدند، اما حالا شرایطی هست که ما یک مقدار ملاحظه میکنیم و باید هم بکنیم، تروریسم خواسته بین ماها و شماها فاصله بیندازد، یک مقدار هم موفق شده، امیدواریم که این موفقیتش طولانی نباشد و باز شرایطی پیش آید که ماها بتوانیم در میان شماها باشیم و اینجور نباشد که شما یک هفته در تهران باشید و یک بار آن هم با این محدودیتها ماها با شما مواجه شویم، از اینکه به عنوان یکی از مسؤولان حزب جمهوری اسلامی کمتر به شما رسیدیم این عذر را به همین ادلهای که عرض کردم، بپذیرید.
رفقای دیگر ما که با شما هستند و به هر حال یک مقداری از وظایف ما را هم انجام میدهند و ما هم وعده میدهیم که انشاءالله در آینده بیشتر همدیگر را ببینیم. باز شما را به خدا میسپارم و امیدوارم که هر جا هستید و در هر وضعی هستید موفق باشید و روی کاری که شروع کردید مؤمنتر، پا برجاتر و مطمئنتر ادامه دهید که مطمئن باشید این تشکیلات اگر در ایران جا بیفتد بعداً یک پایگاه عظیمی برای تداوم انقلاب است.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته