یَوْمَ یُکْشَفُ عَن سَاقٍ وَیُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُود فَلَا یَسْتَطِیعُونَ
[یاد کن] روزی را که کار، بسیار سخت می شود و به سجده دعوت می گردند، ولی نمی توانند [سجده کنند].
1 - صحنه قیامت و مسائل مربوط به آن، شایان ذکر و یادآوری است.
یوم یکشف عن ساق
برداشت یاد شده، مبتنی بر این نکته است که «یوم» متعلق به فعل مقدر «اُذکر» باشد.
2 - قیامت، روزی بسیار سخت و هولناک برای اهل محشر
یوم یکشف عن ساق
تعبیر «یکشف عن ساق» (ساق ها برهنه می شود) در زبان عرب، کنایه از شدت هول و هراس و وخامت اوضاع است.
3 - کافران و مشرکان در عرصه قیامت به سجده فرا خوانده می شوند; ولی آنان از این کار ناتوان اند.
و یدعون إلی السجود فلایستطیعون
4 - ممکن نبودن عبادت و جبران کوتاهی ها و تقصیرها، در جهان آخرت
و یدعون إلی السجود فلایستطیعون
یادآوری شدّت هولناکی عرصه قیامت و ناتوانی کافران برای سجده و خضوع در برابر پروردگار، می تواند اشاره به این حقیقت باشد که هیچ کس نمی تواند کوتاهی های گذشته خود را، در آخرت جبران کند.
5 - «عن أبی الحسن(ع) فی قوله عزّوجلّ: «یوم یکشف عن ساق» قال: حجابٌ من نور یُکْشَف، فیقع المؤمنون سُجَّداً و تُدمَج أصلابُ المنافقین فلایستطیعون السجود;(1)
از امام رضا(ع) درباره سخن خدای عزّوجلّ: «یوم یکشف عن ساق» روایت شده که فرمود: [در آن روز ]پرده ای از نور برداشته می شود و مؤمنان به حالت سجده می افتند و استخوان های پشت منافقان سخت و بی انعطاف می گردد و قدرت سجده ندارند».
6 - «عن أبی عبداللّه(ع) فی قوله عزّوجلّ: ...«و یدعون إلی السجود فلایستطیعون» قال: أُفحِم القومُ و دخلتْهم الهیبةُ و شَخَصَتِ الأبصار، و بلغتِ القلوب الحَناجِر;(2)
از امام صادق(ع) روایت شده که درباره سخن خداوند عزّوجلّ «و یدعون إلی السجود فلایستطیعون» فرمود: مهر سکوت بر دهان آنان زده می شود، ترس تمام وجودشان را فرامی گیرد، چشمانشان خیره می گردد، جان ها به حنجره ها می رسد».
ذکر
اهمیت ذکر قیامت 1
روایت 5، 6
سجده
دعوت به سجده 3
عبادت
عبادت در قیامت 4
قیامت
اهوال قیامت 2، 6; سجده در قیامت 5، 6; سختی قیامت 2; ویژگیهای قیامت 2، 4
کافران
عجز اخروی کافران 3; کافران در قیامت 3
مؤمنان
مؤمنان در قیامت 5
مشرکان
عجز اخروی مشرکان 3; مشرکان در قیامت 3
منافقان
منافقان در قیامت 5
پی نوشت ها :
1. توحید صدوق، ص 154، ح 2; نورالثقلین، ج 5، ص 396، ح 55.
2. توحید صدوق، ص 154، ح 1; نورالثقلین، ج 5، ص 395، ح 49.